سپیده‌دم

۳۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

پیروزی در روزهای شکست ملی؛ مروری بر قیام خلبانان پادگان قلعه‌مرغی علیه متفقین

الحمدلله برای اولین بار پام (قلمم!) به صفحه‌ی اندیشه (تاریخ) باز شد. مطلب زیر به مناسبت 8 شهریور، سالگرد قیام «قلعه‌مرغی» نوشته شده.

جنگ بین‌الملل دوم که از سال 1939 با توسعه‌طلبی هیتلر شروع شد، نبردهای خونینی را بین 8 کشور قدرتمند آن دوران موجب شد. اما به زودی آتش جنگ، دامن بسیاری از کشورهای بی‌طرف را گرفت. مانند ایران که از سال 1320 شمسی (1941 م) به اشغال قوای شوروی و انگلیس درآمد. آن‌ها در تمام دوران جنگ، حضور ستون پنجم نازی را در ایران، به عنوان توجیه جنگ مطرح می‌کردند اما جواد عامری سرپرست وقت وزارت خارجه چند وقت بعد، انگیزه متفقین را از همان ابتدا «دست‌یابی به ارتباط بین انگلیس در جنوب و شوروی در شمال» دانست. این ادعای او بعدها با افشای تماس محرمانه وینستون چرچیل با ژوزف استالین تأیید شد. به هر حال آن‌ها از بامداد 3 شهریور همان سال رسماً وارد خاک ایران شدند و 4 ساعت بعد، این ورود را به رجب‌علی منصور، نخست‌وزیر وقت اطلاع دادند! از صبح همان روز هواپیماهای شوروی بر فراز آسمان تهران پرواز می‌کردند و بر سر مردم اعلامیه‌هایی در مخالفت با هیتلر و به نفع متفقین می‌ریختند.

با اجتماع خلبان‌های پادگان یکم شکاری تهران (قلعه‌مرغی) در هنگ، برای جنگ آماده شدند؛ حتی چند نفرشان از جمله سروان احمد وثیق و استوار ابراهیم شوشتری برای دفاع برگزیده شدند. شرایط جدید، هواپیماها و خلبان‌ها را به حالت آماده‌باش درآورد و برگزیدگان مجبور شدند تا با آمادگی کامل زیر هواپیمایشان بخوابند.

منصور، ناامید از تغییر شرایط، 5 شهریور استعفا کرد. فروغی جایگزین او شد و بلافاصله بعد از معارفه‌ی کابینه‌ی جدید، طی جلسه‌ای در هیئت دولت به این نتیجه رسید که فرمان «ترک مقاومت» را به نیروهای مسلح اعلام کند!

بعد از دریافت امریه‌ی ترک مقاومت، سربازهای دو پادگان تهران (قلعه‌مرغی و باغشاه) به سربازخانه‌ها برگشتند و خلبانان از پرواز منع شدند؛ اتفاقی که نظامی‌ها را شدیداً ناراحت کرد. شوشتری در خاطراتش با عنوان «فرمان مقاومت» از گریه‌ی خلبانان ایرانی هنگام پرواز روس‌ها بر فراز تهران نوشته است. بالأخره عصر روز هفتم شهریور پرسنل پادگان مرخص شدند تا به خانه‌های خود بروند اما چند خلبان به اشاره‌ی وثیق در پادگان ماندند که طی جلسه‌ای تصمیم گرفتند در برابر اشغالگرها مقاومت کنند. ساعت 9 صبح 8 شهریور سرتیپ خسروانی فرمانده‌ی نیروی هوایی و سرهنگ معینی فرمانده‌ی هنگ به قلعه‌مرغی رفتند و برای خلبان‌ها صحبت کردند. معینی با صراحت اعلام کرد: «تا چند ساعت دیگر سربازان روس می‌رسند... وقتی که آمدند، اسلحه را جلویشان گذاشته و هرچه گفتند اطاعت کنید!» این سخنان، قلب خلبان‌ها را جریحه‌دار کرد و بلافاصله قیام آغاز شد. طی یک درگیری کوتاه، خسروانی بازداشت و معینی زخمی شد و زمانی که معلوم شد زره‌پوش‌های باغشاه برای سرکوب قیام در راه قلعه‌مرغی هستند، وثیق و شوشتری پرواز کردند. آن‌ها که می‌دانستند اگر در ایران بمانند کشته خواهند شد، به سمت دریاچه‌ی خزر حرکت کردند تا با هواپیماها و کشتی‌های شوروی روبرو شوند. پنج هواپیمای شوروی از کشتی‌ها بلند شدند و طی 50 دقیقه نبرد، سروان احمد وثیق به شهادت رسید اما هواپیمای شوشتری به دلیل تمام شدن سوخت در جنگلی نزدیک به ساحل سقوط کرد و او که به طرز معجزه‌آسایی زنده ماند، اسیر نیروهای شوروی شد. قیام قلعه‌مرغی شکست خورد اما خلبانان غیور این یگان پیروز شدند. آن‌ها با شهامت و غیرت‌شان در تاریخ نیروی هوایی ایران جاودانه شدند.

۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۳۶ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

روایت هالیوودی از فساد در فیفا

گاهی اوقات چیزهایی می‌نویسم ولی حالش را ندارم برای انتشار در وبلاگ، تر و تمیزشان کنم؛ بعد هم کلاً فراموش می‌کنم! یادداشت کوتاه زیر از همین دست است که از تاریخ فایلش، معلوم می‌شود دقیقاً 52 روز پیش نوشته شده!

ظاهراً هالیوود به سرعت (نسخه‌ی اولیه‌ی این یادداشت را چند دقیقه بعد از شنیدن خبر، نوشتم!) دست به کار شده تا روایت سینمای بدنه‌ی امریکا را از فساد فیفا روایت کند. این یکی از خاصیت‌های بسیار مثبت هالیوود است که سریع به وقایع واکنش نشان می‌دهد و روایت خودشان را از اتفاقات به خورد مردم می‌دهند. طبیعتاً بعد از پخش این فیلم که شاید یک سال دیگر باشد، هرکس بخواهد از فساد در فدراسیون بین‌المللی فوتبال (فیفا) صحبت کند یا درباره‌اش قضاوت کند، روایت آن‌ها را به خاطر می‌آورد. این روایت به دو دلیل (علاوه بر سرعت عمل هالیوود) بیشتر از سایر روایت‌ها شانس بیشتری برای فراگیر شدن خواهد داشت:

1- تأثیر فیلم سینمایی بسیار بیشتر از خبر، گزارش، کتاب یا پست‌های اینستاگرامی‌ست. به یک دلیل ساده: فیلم را «می‌بینیم» و خبر را «می‌خوانیم».

2- تیراژ یک فیلم هالیوودی بسیار بسیار بیشتر از اخبار خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و تلویزیون است. بهترین روزنامه‌ها (چیزی در حد نیویورک تایمز) 1 یا 2 میلیون تیراژ دارند اما فیلمی هالیوودی در حد «مشت‌زن» (The Fighter, 2010) با فروش 129 میلیون دلاری و بلیت حدوداً 20 دلاری، تقریباً 5/6 میلیون نفر را فقط به سینما می‌کشاند و این آمار جدا از آمارهای فروش نسخه‌ی دی‌وی‌دی و دانلودهای قانونی و غیرقانونی است.

۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چگونه ورزش باستانی را شروع کنیم؟

شاید شما هم به فکر افتاده باشید که ورزش زورخانه‌ای را شروع کنید و به قول معروف باستانی‌کار شوید. برای این کار چه چیزهایی لازم دارید؟ لباس مخصوص باستانی‌کارها محدود است به یک شلوارک مخصوص که احتمالاً دیده‌اید و به آن «تُنُکه» می‌گویند. تنکه‌های مرغوب، محکم و زیبا هستند؛ با طرح‌های برجسته‌ی بوته‌جقه‌ای که در رنگ‌های مختلف در بازار پیدا می‌شود. معمولاً باستانی‌کارها با کمربند، تنکه را محکم می‌کنند. قیمت تنکه حدود ۶۰-۵۰ هزار تومان است ولی برای پیدا کردن تنکه در بازار، باید به فروشگاه‌های خاصی بروید چون همه جای شهر پیدا نمی‌شود. مثلاً در مشهد، فروشگاه‌های عرضه‌ی لوازم ورزشی در خیابان سعدی مرکز فروش این نوع لباس هستند. علاوه بر تنکه، اهالی زورخانه یک پیراهن ترجیحاً بدون دکمه می‌پوشند و همان‌طور که شاید دیده باشید، کسی درون گود جوراب و کفش به پا نمی‌کند. پس هزینه‌ی لباس برای یک باستانی‌کار، همان قیمت خرید تنکه است. اما اهل زورخانه وسایل مختلفی دارند که سرآمدشان «میل» و «تخته شنا»ست. دو نوع میل وجود دارد: میلِ ورزش و میلِ بازی. میل ورزش که دسته‌ای حدود 15 سانتی‌متری دارد، چوبی است و وزنش بین 5 تا 40 کیلوگرم است. اگر بخواهید در خانه‌تان میل بزنید، باید کیلویی 9 هزار تومان هزینه کنید؛ یعنی یک جفت میل 10 کیلویی حدود 180 هزار تومان آب می‌خورد. میلِ بازی هم که مخصوص پرتاب کردن است و به همین دلیل نهایتاً ۷-۶ کیلوگرم وزن دارد. یک جفت از این نوع میل که کمتر در خانه استفاده می‌شود، قیمتش حدود 30 تا 35 هزار تومان است. تخته‌شنا چوبی حدود 70 سانتی‌متری است که از نامش پیداست برای چه کاری ساخته شده. قیمت یک تخته‌شنای خوب، نهایتاً 15 هزار تومان است. اگر بخواهید در خانه ورزش کنید، احتمالاً تخته و میل را لازم دارید. در ورزش زورخانه‌ای وسایل دیگری هم به کار می‌رود از جمله «کَبّاده» و «سنگ». کباده ابزاری است فلزی و شبیه کمان تیراندازی. کباده که طولی بیشتر از یک متر و معمولاً بین 10 تا 40 کیلو وزن دارد، بعضی موقع‌ها در ابعاد بزرگ‌تر یا کوچک‌تر هم ساخته می‌شود. قیمت کباده، کیلویی 25 هزار تومان است. اما سنگ به عنوان بزرگ‌ترین و سنگین‌ترین وسیله‌ی یک زورخانه، ابعادی حدود 100×70 سانتی‌متر و وزنی بین 30 تا 60 کیلو دارد و استفاده از آن کارِ هر کسی نیست. به همین دلیل، پیدا کردن سنگ در بازار کار مشکلی است و چون به‌ندرت در خانه استفاده می‌شود، معمولاً زورخانه‌دارها آن را سفارش می‌دهند تا برایشان بسازند. اما همان‌طور که شاید شنیده باشید، کودکان و نوجوانان هم ورزش باستانی انجام می‌دهند. اگر بخواهید برای فرزند کوچک‌تان لوازم ورزش باستانی بخرید، بهتر است سراغ تخته شنا، کباده‌ی بچه‌گانه و یک جفت میلِ کوچک (ترجیحاً میلِ بازی) بروید. یک عدد کباده‌ی بچه‌گانه حدود 65 هزارتومان قیمت دارد.

۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

گر بر سر نفس خود امیری مردی

این مطلب، لید پرونده‌ی دیروز «زندگی سلام» بود که به مناسبت 17 شوال روز ملی «فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای» کار کرده بودم. غیر از یک مطلب، بقیه‌اش کار خودم بود.

17 شوال 5 هجری قمری، اطراف مدینه؛ روزی بود که «همه ایمان در برابر همه شرک» ایستاده بود و یک نبرد تن به تن میان بزرگ‌ترین مبارزان اسلام و سپاه شرک درگرفت. «عمرو بن عبدود» از خندق عبور کرده و رجز می‌خواند. هیچ‌کس داوطلب مبارزه با عمرو نشد، جز یک نفر. علی(ع) به تنهایی با جنگ‌آوری مبارزه کرد که او را با «هزار سوار» برابر می‌دانستند. در پایان نبرد و بعد از پیروزی مولا علی(ع) عمرو به سمت امیرالمؤمنین(ع) آب دهان انداخت و به ایشان ناسزا گفت اما مولا(ع) با بزرگواری، کشتن عمرو را به تأخیر انداخت تا او را فقط برای رضای خدا به هلاکت برساند. روز 17 شوال را به افتخار پهلوان تمام‌نشدنی تاریخ، روز «فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای» نامیده‌اند. اهالی زورخانه، تلاش می‌کنند تا با اقتدا به مولا علی(ع) در پرورش هم‌زمان جسم و روح، قدرت بدنی و جوان‌مردی سرآمد باشند. آن‌ها تأسی از علی(ع) و پیروان جوان‌مردش از جمله «پوریای ولی» را سرلوحه کارشان قرار می‌دهند و می‌کوشند به این رباعی رودکی عمل کنند:

گر بر سر نفس خود امیری مردی / بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن / گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی

به همین مناسبت پرونده‌ای درباره‌ی ورزش باستانی، آداب و شرایطش تدارک دیده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

فوتبال علیه دشمن

امروز صبح کتاب «فوتبال علیه دشمن» اثر سایمون کوپر تمام شد. نقد کوتاهی نوشتم که بیشتر به معرفی می‌ماند تا نقد!
کتاب خوبی هست و کتاب خوبی نیست. در درجه‌ی اول، چیزی فراتر از گل‌ها و دریبل‌های معمول را از فوتبال روایت می‌کند و ارتباط دوسویه‌ی میان فوتبال و سیاست، اقتصاد و فرهنگ را بررسی می‌کند. که البته تأکید روی سیاست است.
نویسنده که روزنامه‌نگاری انگلیسی‌ست، در سطر سطر کتاب، ارادت و تعهدش به ملیت و ارزش‌های آنگلوساکسونی را نشان می‌دهد و به خواننده القا می‌کند. به عنوان مثال در حین و پس از خواندن سه فصلی که مربوط به آفریقاست، خواننده احساس می‌کند که مردم این قاره، به استعمار «نیاز» دارند. قطعاً این نگاه، خیانت به آرمان روزنامه‌نگاری‌ست اما از این جهت، کار «سایمون کوپر» شایسته‌ی ستایش است که حتی با دروغ و فریب، سعی در گسترش ارزش‌های کشورش دارد. او در حالی خود را متعهد می‌بیند که بسیاری از روزنامه‌نگاران ایرانی حتی بدون دروغ و فریب، حاضر نیستند ارزش‌های کشورشان را منتشر کنند!
ترجمه‌ی کتاب به رغم شهرت مترجم (عادل فردوسی پور) خوب نیست. به نظر می‌رسد بیش از آن که برای رساندن مفهوم تلاش شده باشد، با وفاداری افراطی به متن اصلی، ترجمه‌ی واژه به واژه در دستور کار قرار گرفته است. البته شاید به عنوان اولین ترجمه، نتوان خیلی خرده گرفت ولی با این وجود، ضعف‌ها پوشانده نمی‌شود.
در مجموع اگر به فوتبال علاقه دارید، این کتاب را توصیه می‌کنم. چون از زاویه‌ای دیگر، جز آن‌چه درباره‌ی تاکتیک‌ها و تکنیک‌های فوتبال شنیده‌ایم، به فوتبال نگاه می‌کند.

۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

خروس در مستطیل سبز!

سه‌شنبه‌ی هفته‌ی پیش، پرونده‌ای داشتیم درباره‌ی مدل موی مردانه. من هم مطلب کوتاهی درباره‌ی مدل‌های موی عجیب فوتبالیست‌ها داشتم. این مطلب را خیلی دوست دارم. به دو دلیل: این‌که موضوع خیلی جالبی‌ست و این‌که در موقع جستجو برای پیداکردن اطلاعات و عکس‌های این مطلب، بسیاری از خاطرات فوتبالی‌ام زنده شد... .

فوتبالیست‌ها همیشه توی چشم هستند. بعضی‌هایشان با مهارت‌هایی که از خودشان در مستطیل سبز نشان می‌دهند بر سر زبان‌ها می‌افتند و بعضی‌ها با مدل‌ موی‌شان! با هم نگاهی می‌اندازیم به چند مورد از عجیب‌ترین مدل‌های موی فوتبالیست‌های جهان:

دیوید بکهام: دیوید بکهام غیر از ضربات آزاد و سانترهایش، با مدل‌های موی عجیبش هم شناخته می‌شود. یکی از غیرعادی‌ترین مدل‌های موی بکهام، مدل «خروسی» در سال 2007 بود که بعدها بازیکنانی مثل «ماریو بالوتلی» هم آن را تقلید کردند. یک بار پله درباره‌ی بکهام که زمانی نماد خوش‌تیپی فوتبالیست‌ها بود، گفت: «بیشتر مدل است تا فوتبالیست!»

کارلوس والدراما: بازی‌ساز کوتاه‌قامت کلمبیایی نه به خاطر مهارت‌ها بلکه به خاطر مدل مویش معروف شد. او که با مدل موی عجیبش، حداقل ده سانتی‌متر بلندتر به نظر می‌رسید، با حضور در 3 دوره‌ی جام جهانی، برای دوست‌داران فوتبال بدل به یک خاطره شد.

رودریگو پالاسیو: مهاجم سرزن اینترمیلان و تیم ملی آرژانتین برای نسل جدید علاقه‌مندان فوتبال، دو شاخصه‌ی مهم دارد: 1- بازی‌های بدش در جام جهانی 2014 مخصوصاً در مسابقه‌ی فینال که یک‌تنه تیمش را از رسیدن به قهرمانی محروم کرد! 2- مدل موی شگفت‌انگیزش!

نیمار: مهاجم جوان و تکنیکی بارسلونا در 3-2 سالی که بر سر زبان‌ها افتاده، هیچ‌وقت مدل مویی عادی نداشته! اما حالا به خاطر قوانین سفت و سخت «دونگا» مربی تیم ملی برزیل که این مدل‌ها را قبول ندارد، باید با مدل موی عجیبش موسوم به «تاج نیمار» خداحافظی کند.

آبل ژاویر: مدافع میانی اهل موزامبیک که برای تیم ملی پرتغال بازی می‌کرد، در روزگار خودش نماد فوتبالیست‌هایی بود که مدل مو‌های عجیب داشتند. لایه‌ی طلایی روی موهای تیره، او را از بسیاری از بازیکنان هم‌عصرش متمایز کرده بود.

تاریبو وست: شاید عجیب‌ترین مدل موی تاریخ، مربوط باشد به مدافع بلندقامت تیم ملی نیجریه؛ بازیکنی که به ایران هم آمد و در سال 86 با تیم «پیکان» تهران قرارداد بست ولی بدون حتی یک بازی، قراردادش را فسخ کرد و رفت، به همین راحتی!

رود گولیت: هافبک تنومند تیم ملی هلند، یکی از سرشناس‌ترین و قدیمی‌ترین بازیکنانی است که با مدل موی خود، تعجب فوتبال‌دوستان را برانگیخته‌است. قهر او از تیم ملی به دلیل برکناری «کرویف» مربی تیم و هم‌چنین دست ندادن با «برلوسکونی» مالک وقت باشگاه میلان، از دیگر حاشیه‌های بازیکن همه‌کاره‌ی سابق تیم ملی هلند است.

۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

ماه عسل طرفدار کیست؟

قسمت اول برنامه‌ی «ماه عسل» امسال واکنش‌های زیادی برانگیخت. خیلی‌ها به دعوت جوانی که به خاطر اثبات عشق به نامزد یا همسرش، از پنجره خودش را به بیرون پرت کرده بود، اعتراض داشتند. آن‌ها اعتقاد داشتند دعوت کردن چنین مهمانانی بدآموزی دارد. اما ببینیم نظرشان تا چه حد درست است؟
در واقع پیامی که رسانه به مخاطبش می‌رساند، تابع تصویری‌ست که نشان می‌دهد. «تصویر» در این‌جا به معنای نحوه‌ی مواجهه‌ی رسانه با سوژه است که از سه حالت خارج نیست: مثبت، منفی یا خنثی. اگر سخنان ائمه‌ی موقت جمعه‌ی تهران را از طریق [مثلاً] خبرگزاری تسنیم دنبال کنیم، برداشتی متفاوت داریم نسبت به زمانی که همین سخنان را از طریق [مثلاً] بی‌بی‌سی فارسی دنبال کنیم. واضح است که تصویر رسانه‌ی اول از نماز جمعه‌ی تهران، مثبت و رسانه‌ی دوم منفی است. این درحالی‌ست که هر دوی این رسانه‌ها «یک» سخن را بازتاب می‌دهند ولی نحوه‌ی مواجهه به شکلی‌ست که «پیام»ی متفاوت به مخاطب القا می‌کند.
[مستقل از این‌که برنامه‌ی ماه عسل را می‌پسندم یا نه] باید دقت کنیم قسمت اول این برنامه، پیامی منفی از آن حرکت آن جوان به مخاطب ارائه می‌کند، یعنی در مجموع به خاطر حضور میهمانان، صدا، برخورد مجری، حرکت و تمرکز دوربین و... مخاطب را به سمت «نفرت» از کاری که آن جوان کرده، سوق می‌دهد.
چنین چیزی را در فیلم‌های سینمایی به وفور شاهد هستیم. فیلم سینمایی «چشمان کاملاً بسته» (امریکا، 1999) ساخته‌ی «استنلی کوبریک» نمونه‌ای تقریباً کامل از این پدیده است. در این فیلم سینمایی، برهنگی‌های بسیار زیادی نمایش داده می‌شود اما پیام اصلی فیلم، «توجه به خانواده» است! شاید کسی با این روش انتقال پیام مخالف هستند اما به هر حال این زبانی‌ست که فیلمساز برای بیان پیام انتخاب کرده و تا جایی که من می‌فهمم در القای پیام فیلم، موفق هم بوده‌است. مثال دیگری می‌زنم، این بار از سینمای خودمان: شخصیت «حاجی گیرینوف» در فیلم‌های سینمایی «اخراجی‌ها 1، 2 و 3» (ایران، 1386، 1387 و 1388) نماد ریاکاری‌ست. در فیلم سینمایی «اخراجی‌ها» این شخصیت برای «تقبیح» ریا تعریف شده و کارکرد بسیار خوبی هم دارد. تصویرکردن یک شخصیت در رسانه (رمان، فیلم مستند یا هر رسانه‌ی دیگر) مترادف با ترویج آن نیست؛ بلکه باید دید رسانه، «چه» تصویری از شخصیت و اعمال او ارائه می‌دهد.

۰۳ تیر ۹۴ ، ۲۱:۲۸ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

بیسفون پیام‌رسانی ایرانی

پرونده‌ی پنج‌شنبه‌ی «زندگی سلام» درباره‌ی «کوچ مخاطب‌ها از وایبر به تلگرام» بود. به من هم مطلبی با موضوع معرفی نرم‌افزار ایرانی «بیسفون» سپرده شد که نتیجه‌اش را در ادامه مطلب می‌بینید:

بیسفون پیام‌رسانی ایرانی

اگر تلفن همراه هوشمند داشته باشید و اهل استفاده از نرم‌افزارهای ارتباطی هم باشید، احتمالاً تا به حال این سؤال برای‌تان مطرح شده که بین این همه نرم‌افزار ارتباطی، کدام‌شان وطنی است؟ «ساینا» و «بیسفون» نرم‌افزارهایی هستند که شرکت‌های‌ ایرانی ساخته‌اند؛ اولی را «همراه اول» و دومی را شرکت «بیستاک» توسعه می‌دهند. اما در این میان بیسفون موفق‌تر بوده... .

ادامه مطلب...
۰۹ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

رالی تفاخر

لید پرونده‌ی امروز درباره‌ی دوردور کردن جوانان بالای شهر؛ که به نظرم خوب شده.

شهرهای بزرگ، بالاشهر، نیمه شب و جوانانی که با خودروهای چند صد میلیونی‌شان گاز می‌دهند تا چشم دیگرانی را دربیاورند که از این پول‌ها ندارند. چند روزی از نصف شدن یک «پورشه» و یک «ب ام و» در دو تصادف مرگبار در شمال تهران و کشته شدن 5 نفرشان می‌گذرد ولی هم‌سلکانشان این راه را ادامه می‌دهند. آن‌ها جوانانی هستند که شغل‌شان «بچه‌پولدار»یست، کسانی که احتمالاً کمتر از یک درصد جمعیت ایران هستند و می‌خواهند ثروت پدران‌شان و امکانات برآمده از آن را به رخ دیگران بکشند. و دیگران؟

دیگران یعنی طبقه متوسط که برای خرید خودروهای 20 یا 30 میلیونی تلاش می‌کنند. و طبقه فرودست هم که اصلاً فراموش شده‌است، کسانی که مدت‌هاست منتظر وام ازدواجی هستند تا دخترشان را به خانه‌ی بخت بفرستند و... . حالا این «بیش از 99 درصد» علاوه بر این که پول برای «بچه پولدار»بودن ندارند، باید ناامنی روانی را هم تجربه کنند. آن‌ها می‌بینند امکاناتی را که ندارند و احتمالاً نمی‌توانند داشته باشند و زندگی به کام‌شان تلخ می‌شود. آن‌ها از زندگی خود ناراضی و خسته می‌شوند چون گروهی می‌خواهند از دارایی بسیار زیادشان، به شکل غیرمتمدنانه استفاده کنند. در واقع «بچه پولدار»ها نه فقط ثروت نجومی خودشان بلکه «معمولی بودن» دیگران را به رخ‌شان می‌کشند و احتمالاً از تحقیرکردن «معمولی»ها لذت می‌برند.

پس معمولی‌های تحقیرشده، برای جبران این اختلاف طبقاتی و دست‌یابی به امکانات خاص‌تر، به اجناس بدلی رو می‌آورند... و یک «مسابقه‌ی تجمل» آغاز می‌شود؛ آغازگر این مسابقه، هر روز امکانات جدیدی رو می‌کند و دیگرانی به پیروی از او، همه‌ی وجهه‌ی همت‌شان را رسیدن به این امکانات و اگر نشد بدلی‌اش قرار می‌دهند. و این مسابقه ادامه دارد... .

این دو تصادف و حاشیه‌های آن در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها نشان داد چقدر این جماعت توی چشم هستند. آن‌ها نه به خاطر ثروت‌شان بلکه به خاطر استفاده‌ی نامتعارف از ثروت، می‌توانند فضای عمومی کشور را چند روزی تحت تأثیر قرار دهند. حتی رهبر انقلاب هم در دیدار با فرماندهان نیروی انتظامی به این موضوع اشاره کردند: «گاهی اوقات در بعضی از خیابان‌ها این جوان‌هایی که مست ثروتند - مست غرور ثروت - سوار ماشین‌های آن‌چنانی می‌شوند و در خیابان بنا می‌کنند به جَوَلان دادن و رفت‌وآمد کردن و محیط خیابان را ناامن [کردن‌]؛ این‌ها هم ناامنی است. بایستی در قبال هر نوع ناامنی برنامه داشت و حرکت کرد و کار کرد. این‌ها چیزهایی است که جوانب گوناگون امنیت است.» به همین مناسبت پرونده‌ای تدارک دیده‌ایم و می‌خواهیم این روش زندگی را بررسی کنیم.

۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

مدیریت فرهنگی یعنی این!

روی بد ماجرا: شاید تا به حال پبام‌هایی وایبری یا پست‌هایی فیسبوکی در مورد عدالت٬ فراست و شجاعت کوروش دیده باشید. ماجراهایی که مو به مو از روایات تاریخی دوره‌ی حکومت پیامبر اسلام(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) کپی‌برداری شده است و غالباً به نام کوروش یا بعضی موقع‌ها بزرگمهر و انوشیروان در بعضی شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شود.
روی زشت ماجرا: چند سال پیش شهرداری مشهد روی دیوارهای ملک موقوفه‌ی آستان قدس رضوی در ضلع شمالی بلوار فردوسی٬ نقوشی از ماجراهای شاهنامه کشید. کاری که طبیعتاً برای شهرداری هزینه‌ای سنگین و برای هنرمندان نقاش، تلاشی در خور ستایش دربرداشت. مدتی بعد آستان قدس رضوی روی نقاشی‌ها رنگ سفید پاشید و همه را محو کرد! (توی پرانتز می‌نویسم که توی گونی نروم: با این کار٬ مردم هم محو مدیریت بی‌نظیر این مجموعه شدند!) امروز صبح هم نقاشی‌هایی که شهرداری مشهد روی دیوار پادگان نیروی زمینی سپاه در بلوار فردوسی و بلوار خیام کشیده بود٬ محو و نابود شد! (پرانتز قبلی را دوباره بخوانید!)
نتیجه: حال و روز مدیریت فرهنگی نهادهای انقلابی مملکت ما این‌گونه است٬ یعنی در مقابل ترویج شاهنامه (که مورد تأکید حضرت آقا بوده و هست) محکم می‌ایستند و ناآگاهانه تلاش می‌کنند تا با محو آن٬ هویت ملی و فرهنگ انقلابی حاکم بر شاهنامه را از مردم ایران بگیرند. اما در برابر باستان‌گرایی افراطی٬ دروغین و پهلوی‌گونه‌ی حاکم بر فیس‌بوک٬ فقط بلدند آن را فیلتر کنند! فیلتر هم که می‌دانید٬ یعنی کشک؛ چون کودک ۹ ساله‌ای که تازه طرز استفاده از اینترنت را یاد می‌گیرد٬ قبل از آن‌که بداند مرورگر وب چیست٬ با فیلترشکن آشنا می‌شود! نتیجه‌ی این روش مدیریت چیست؟ خودتان بهتر می‌دانید... .

۲۸ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان