سپیده‌دم

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

چرا بعضی‌ها توانستند و بعضی‌ها نتوانستند؟

حتماً شما هم در زندگی‌تان سؤال‌های بی‌جواب دارید؛ از همان‌ها که گاهی اوقات به ذهن‌تان می‌رسد و چون خیلی در زندگی درگیرشان نیستید، باز فراموش می‌کنید. امروز که قطعه‌ی «چنگیز» از آلبوم «امیر بی‌گزند» محسن چاوشی را گوش می‌کردم، این سؤال یک بار دیگر در ذهنم رژه رفت. برای شما مطرح می‌کنم، شاید بتوانید کمک کنید. از یکی دو نفر که احتمال می‌دادم پاسخ‌هایی داشته باشند، هم پرسیده‌ام ولی آن‌ها از خودم کمتر می‌دانستند! البته ایده‌هایی برای جوابش دارم ولی خیلی نامطمئن هستند. یعنی اصلاً نمی‌توانم آن‌ها را به عنوان پاسخ قطعی این سؤال قبول کنم. ابتدا، 2 مثال می‌زنم و بعد سؤالم را با توجه به مثال‌ها مطرح می‌کنم:

1) شاید برای ما ایرانی‌ها، منفورترین سلسله‌ی پادشاهی، سلسله‌ی ایلخانان باشد... بقیه در ادامه مطلب.

ادامه مطلب...
۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۸ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

یک سینه حرف موج زند در دهان من!

سلام. این پست خیلی کوتاهه و به شدت از شما عذر می‌خوام که به خاطر همچین چیز چرتی، براتون نوتیفیکیشن اومده. فقط می‌خواستم بگم این روزا خیلی خیلی سرم شلوغه و دلیل این که پست نمی‌ذارم همینه. وگرنه این‌قدر حرف دارم که از بس نگفتم‌شون، می‌ترسم حناق بگیرم. به قول معروف: یک سینه حرف، موج زند در دهان ما (در این‌جا من!)

۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۹:۳۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

دست خدا

در 500 کیلومتری شرق آرژانتین و در میان آب‌های بی‌کران اقیانوس اطلس، مجمع‌الجزایری کوچک وجود دارد که آرژانتینی‌ها «مالویناس» و انگلیسی‌ها «فالکلند» می‌خوانند. تا پیش از سال 1984، حدود 150 سال بود که این جزایر محل مناقشه دو کشور بود؛ مناقشه‌ای که از تصرف جزایر در سال 1833 توسط انگلیسی‌ها آغاز شده بود. در سال 1984 ارتش آرژانتین به جزایر حمله و آن را تصرف کرد. سپس «مارگارت تاچر» نخست‌وزیر وقت انگلیس، سربازانش را از 12 هزار کیلومتر آن طرف‌تر، برای بازپس‌گیری جزایر به آن‌جا فرستاد. نبرد با پیروزی مطلق انگلیسی‌ها به پایان رسید و زخمی عمیق بر روح ملت آرژانتین پدید آورد که از سال‌ها پیش، مالویناس را متعلق به خودشان می‌دانستند.

2 سال بعد، دست بر قضا در مرحله‌ی یک‌چهارم نهایی مسابقات جام جهانی 1986 مکزیک، دو تیم به هم رسیدند؛ مسابقه‌ای که به دلیل حس انتقام‌جویی آرژانتینی‌ها «فالکلند 2» نامیده شد. در آن زمان سرمربی انگلیس سِر «بابی رابسون» بزرگ بود و آرژانتینی‌ها، یک نسل طلایی و یک ستاره‌ی بی‌نظیر داشتند؛ «دیه‌گو آرماندو مارادونا». در دقیقه‌ی 51 مسابقه، مدافع انگلیس اشتباهاً توپ را به هوا فرستاد و مارادونا آن را با دست، وارد دروازه کرد! داور متوجه نشد و گل پذیرفته شد! این پیروزی که در میان تشویق‌های بی‌امان 114 هزار هوادار ورزشگاه «آزتک» مکزیکوسیتی به دست آمد، غرور ملی و اعتماد به نفس ازدست‌رفته‌ی جوانان آرژانتینی را که با شکست نظامی جریحه‌دار شده بود، به آن‌ها بازگرداند. از آن زمان تا به حال، این واقعه به عنوان یکی از ماندگارترین اتفاقات تاریخ فوتبال به ثبت رسیده است. در سالگرد سی سالگی گلی که خودِ مارادونا، آن را «دست خدا» نامید، نگاهی به این واقعه می‌اندازیم:

ادامه مطلب...
۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

غرور ملی برای یک افتخار غیرقانونی!

عاشق گل «دست خدا» و مسابقه‌ی یک‌چهارم نهایی آرژانتین-انگلیس در جام جهانی 1986 هستم. پارسال هم برایش مطلبی کوتاه (یک متن حدوداً 400 کلمه‌ای و عکسی کوچک از لحظه‌ی ضربه‌ی دست) کار کردم. با آن که هیچ علاقه‌ای به کشور آرژانتین و سیاست‌های گذشته و حال آن‌ها و نظامی‌های حاکم بر آن کشور در آن دوره (دهه 80 و 90) ندارم، مارادونا را هم به عنوان یک فوتبالیست نابغه دوست دارم، نه بیشتر؛ اما این واقعه به شدت برای من جذاب است. از این حس انتقام‌جویی ملی، بازگرداندن اعتماد به نفسِ ازدست‌رفته و بازسازیِ غرور جریحه‌دارشده‌ی ملت آرژانتین توسط یک ستاره‌ی ورزشی خوشم می‌آید. و البته شکست انگلیس به عنوان کشوری که نفرت‌انگیز است. اصلاً این حقیقت که ملت آرژانتین سال‌هاست به یک گل غیرقانونی (با ضربه‌ی دست) و در واقع یک «دروغ» افتخار می‌کنند، واقعاً هیجان‌انگیز است.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید برای چاپ این مطلب، 1 سال صبر کرده‌ام! وقتی پارسال برای چاپ همان مطلب 400 کلمه‌ای، دنبال عکسی از این واقعه می‌گشتم، به نکته‌ای جالب برخوردم. تصاویر این واقعه، بیش از یک اتفاق بسیار مهم فوتبالی متنوع بود. یعنی «خاطره‌انگیزی» و «اهمیت ورزشِیِ» این گل، تنها ارزش حاکم بر این تصاویر و این واقعه نبود. چیزی که در عکس‌ها و تصویرسازی‌ها دیدم، یک احساس غرور و افتخار ملی بود. گرچه من آرژانتینی نیستم و موفقیت‌های ملت آرژانتین برایم تفاوتی با توفیق‌های دیگر ملل نمی‌کند، اما دیدن این غرور ملی، آن هم برای یک اتفاق فوتبالی، برایم جذاب بود. ضمن این که تنوع عکس‌ها آن‌قدری بود که احساس کنم می‌تواند سوژه‌ی یک گزارش تصویری خوب باشد. پارسال آن‌قدر وقت نداشتم که این گزارش تصویری را برای چاپ آماده کنم ولی عکس‌هایش را در یک پوشه به نام «گل دست خدا 1 تیر 95» ذخیره کردم و به مدت یک سال (!) دم دستم نگه داشتم تا یادم نرود! این انگیزه، وقتی تقویت شد که کتاب «فوتبال علیه دشمن» را خواندم و درباره‌ی آثار اجتماعی آن گل، بیشتر دانستم. به هر حال، پست بعدی، این مطلب است که مطلب خوبی شد و چند هزار تومان (!) «کارانه‌ی تشویقی» برایم داشت!

۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان