سپیده‌دم

۳۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

مرگ بر آمریکا را فهمیده‌ایم؟!

پریروز در سالگرد پیروزی انقلاب٬ وقتی داشتیم زیر یک پرچم بزرگ ایران از سایه لذت می‌بردیم٬ جوانی را دیدم که در غیاب بلندگویی که شعارها را هماهنگ می‌کرد٬ با حنجره‌اش وظیفه‌ی بلندگو را به عهده گرفته بود. وقتی شنیدم بعد از مرگ بر آمریکا٬ انگلیس و اسراییل به فرانسه رسید٬ به شوخی به او گفتم: «اسلوونی و جمهوری چک رو از قلم انداختی!» خندید و دیگر «مرگ بر فرانسه» را تکرار نکرد. اما به نظرم رسید آن‌چه که باعث شده بود تا او «مرگ بر فرانسه» بگوید٬ علاوه بر احساسات پاکش به معجزه‌ی خلقت٬ پیامبر اسلام(ص) نفهمیدن شعار «مرگ بر آمریکا» بود. یعنی چون نمی‌دانست چرا مرگ بر آمریکا درست است٬ نمی‌دانست چرا مرگ بر فرانسه غلط است.
شاید یادتان باشد که چند وقت پیش سیاست‌مداری کهنه‌کار شعار «مرگ بر آمریکا» را زیر سؤال برد. با آن‌که احتمالاً او پاسخ سؤال بالا را می‌دانست، اما آن جوانانی که هم‌سو با او، گفتند و در اجتماعاتِ مجازی‌شان نوشتند: «مسلمان‌ها بعد از نماز جمعه برای نصف دنیا آرزوی مرگ می‌کنند»، نمی‌دانستند. آن‌ها هم مشکل جوانِ در راهپیمایی را دارند؛ یعنی آن‌ها هم نمی‌دانند. نمی‌دانند چرا «مرگ بر آمریکا» درست است ولی «مرگ بر روسیه» درست نیست؛ روسیه‌ای که برای تحویل دادن سامانه‌ی S300 به ایران باید حتماً به واسطه‌ی بحران اکراین، با تحریم‌های امریکا و اتحادیه‌ی اروپا مواجه می‌شد وگرنه معلوم نبود کی می‌خواهد به تعهدات‌ش عمل کند.
کشورهای زیادی در دنیا هستند که با ایران اختلافاتی جزیی (یا نه‌چندان جزیی) پیدا می‌کنند؛ چه مانند حمایت پارلمان هلند از «رادیو زمانه» بتوانیم نامش را «دشمنی» بگذاریم، چه مانند پرداخت پول نفت ایران به روپیه توسط هند نتوانیم. اما می‌توانیم «مرگ بر هلند» یا «مرگ بر هند» بگوییم؟!
اگر امارات متحده‌ی عربی به جای راه‌اندازی «العربیه»ی فارسی که از کله‌ی سحر تا بوق سگ، علیه نظام جمهوری اسلامی می‌نویسد، در تقریباً تمام جنگ‌های شصت سال اخیر دنیا حاضر بود،
و اگر به جای آن‌که رییس پارلمان آلمان به ایران بیاید و با چند فتنه‌گر دیدار کند، از نیروی نظامی نداشته‌اش درخواست ترور سردار سلیمانی را می‌کرد،
و اگر چین به جای پرداخت نکردن 22 میلیارد دلار بدهی نفتی به ایران، یک کودتای موفق و یک تلاش نافرجام برای کودتا در ایران انجام می‌داد،
و بسیاری «و اگر»های دیگر، و اگر همه‌ی این اعمال و جنایات را یک کشور انجام داده بود، و اگر (برخلاف شوروی) در طول سال‌های متمادی، رفتارش را تغییر نداده بود، آن وقت می‌توانستیم و آن وقت درست بود که مرگ بر آن کشور بگوییم، همان‌طور که درست است امروز «مرگ بر آمریکا» بگوییم.

۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۱ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

اسماعیل؛ داستان عشق و مبارزه

موضوع پرونده‌ی فردای «زندگی سلام»، کتاب‌های روایت مبارزات انقلاب اسلامی هست. یادداشتی درباره‌ی رمان «اسماعیل» نوشتم که البته جا نشد و چاپ هم. گفتگویی هم داشتم با آقای عزت‌الله مطهری قهرمان کتاب «خاطرات عزت شاهی» که ان‌شاالله فردا چاپ شود، این‌جا هم خواهم گذاشت.

رمان «اسماعیل» اثر امیرحسین فردی داستان یک جوان تهرانی و جنوب شهری یتیم است که طی سلسله اتفاقاتی با جریان مبارزات انقلاب اسلامی آشنا می‌شود و به آن می‌پیوندد. اسماعیل که در نوجوانی پدرش را از دست داده و با مادر و برادر کوچکترش زندگی می‌کند، جوانی ولگرد و بیکار است. او یکی از جوانان بسیاری است که با وجود دل‌بستگی‌های مذهبی درونی، به دلیل جریان حاکم بر فرهنگ و رسانه‌های رژیم پهلوی، با مسجد و جریان مبارزات اسلامی بیگانه است. رها کردن مدرسه و بی‌هدفی، بزرگ‌ترین مشکلاتی هستند که اسماعیل نوجوان دارد اما جریان مبارزات انقلابی مردم، او را بیدار می‌کند و به صحنه‌ی اجتماع می‌آورد. داستان عشق پرحرارت اسماعیل به دختر جوانی از جنوب شهر که به قلم مرحوم امیرحسین فردی، زیبا و عفیف از کار درآمده است، درام جذابی را در بستر انقلاب اسلامی ساخته است. به نظر می‌رسد ادبیات داستانی معاصر به امیرحسین فردی به خاطر آفرینش اثری مانند «اسماعیل» که بازگوکننده‌ی تاریخ اجتماعی مبارزات انقلاب اسلامی است، مدیون است.

۰۸ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

تقویم تاریخ؛ درگذشت جبار باغچه‌بان

تقویم تاریخ روز 4 آذر؛ به مناسبت چهل و هشتمین سالمرگ «جبار باغچه‌بان» بانی مدارس استثنایی ایران. وقتی زندگی‌نامه‌ی تفصیلی‌اش را بخوانید، می‌فهمید این مرد چه کار کرده. این متن قطره‌ای از دریا را هم نشان نداده... .

سال 1264 یک خانواده‌ی تبریزی ساکن قفقاز، صاحب فرزندی شدند که بعدها پدر ناشنوایان ایران شد. «جبار عسگرزاده» به مکتب رفت تا قرآن و زبان فارسی را یاد بگیرد. 15 ساله بود که به خاطر وضعیت بد مالی خانواده، مجبور شد درس خواندن را کنار بگذارد و در قنادی به پدرش کمک کند. مادرش شاعر بود و پدرش قصه‌های شاهنامه را نقل می‌کرد. همین امر بود که خلاقیت و ذوق هنری را در جبار نوجوان زنده کرد. دهه‌ی سوم زندگی جبار، دهه‌ی روزنامه‌نگاری بود که به نوشتن برای مهم‌ترین نشریات فکاهی قفقاز سپری شد. در همان دوران با یک خانم معلم ایرانی به اسم «صفیه میربابایی» ازدواج کرد. وقتی پدر و مادر میرزا جبار در درگیری‌های قومی قفقاز کشته شدند، دیگر جبار و همسرش قید آذربایجان را زدند و از مرز جلفا عبور کردند تا به ایران برسند. فعالیت‌های خلاقانه در مدرسه‌ی «احمدیه» مرند، نظر وزیر فرهنگ وقت را جلب کرد تا او را به تبریز بفرستد. تبریز نقطه‌ی اوج خلاقیت‌های میرزا جبار بود. معلم دبستان «دانش» تبریز، روش جدیدی برای آموزش زبان فارسی به کار برد که نامش را در سراسر شهر بر سر زبان‌ها انداخت. «الفبای آسان» که منتشر شد، به معلم‌ها یاد می‌داد چگونه بدون استفاده از زبان مادری کودک، به او فارسی یاد بدهند. خودش می‌گفت: «این کار طبعاً از دست کسی که خود آذربایجانی است بهتر بر می‌آمد تا دیگران.» حالا دیگر انقلاب تدریس زبان فارسی با «روش آمیخته‌ی باغچه‌بان» شروع شده بود. میرزا جبار عسگرزاده هم‌زمان با تدریس زبان فارسی به روش نو، در 1303 «باغچه‌ی اطفال» تبریز را به عنوان اولین کودکستان ایرانی به راه انداخت. خودش می‌گوید: «یک روز یکی از دوستانم با شوخی به من گفت: تو برای بچه‌های تبریز باغچه دایر کرده‌ای و الآن باغچه‌داری می‌کنی! تو باغچه‌بان شده‌ای! و پس از آن شوخی، من «باغچه‌بان» را به جای «عسگرزاده» برای نام خانوادگی آینده‌ام موقع گرفتن شناسنامه ایرانی انتخاب کردم.» چالش بعدی با ثبت‌نام 3 کودک ناشنوای مادرزاد در باغچه‌ی اطفال شروع شد. ابداع جدید باغچه‌بان شش ماه طول کشید، تا نتیجه بدهد. وقت امتحانات سال اول دبستان که شد، جشن امتحان این سه کودک برپا شد. زمان هنرنمایی جبار باغچه‌بان فرا رسیده بود. دیکته‌ی بچه‌ها که تمام شد، «جبار باغچه‌بان» به پدر آموزش استثنایی ایران تبدیل شد.
این چهره‌ی پرفروغ آموزش و پرورش کشور، در 4 آذر 1345 شمسی به رحمت خدا رفت.

۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

افلاطون چه می‌گوید؟

یادداشت حاضر به مناسبت ورود دانشجوهای ورودی 92 نگاشته شده بود که به مناسبت ورود دانشجوهای ورودی 93 چاپ شد! این سطور، تجربه‌های نویسنده هستند که منجر به انتخابی بزرگ در زندگی‌اش شده‌اند. امیدوارم دانشجوهای مهندسی خصوصاً جدیدترها استفاده کنند.

شاید امروز وقت آن رسیده باشد تا از خود بپرسید چرا وارد دانشگاه شدید؟ چرا وارد رشته‌های مهندسی شدید؟ بسیاری از شما مانند نگارنده‌ی این سطور، فقط به این دلیل وارد دانشگاه شده‌اید که «بقیه هم این کار را کردند.» اما دیگر زمان همرنگ جماعت شدن تمام شده‌است؛ حالا باید خودتان باشید. دیگر دوران «نتیجه می‌گیریم درس بخوانیم»ها تمام شده و در دانشگاه نتیجه... .

ادامه مطلب...
۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چگونه سانسور کنیم؟ / این قیچی‌های تیز

با اتمام امتحانات پایان ترم، به امید خدا زودتر به‌روز می‌کنم. از زمان نگارش یادداشت حاضر، خیلی گذشته اما چون وابسته به زمان نیست، برای انتشار مناسب است. هرچند دوست داشتم بعد از اظهارات آیت‌الله هاشمی رفسنجانی (اینجا) مبنی بر اینکه «مردم ایران امروز آگاه شده‌اند و عقل خود را دست جعبه‌ای که سانسور می‌کند نمی‌دهند»، در رسانه‌ای چاپ شود که به دلایلی این اتفاق نیفتاد. لاجرم در یک نشریه‌ی دانشجویی (همانی که قبلی‌ها را منتشر کرده بود) چاپ شد. نوشته‌ی پیش رو، با نوشته‌های قبلی و احیاناً بعدی، متفاوت است چون با توجه به تحقیقی که برای نوشتنش انجام داده‌ام، می‌توانم به جرأت آن را به عنوان نوشته‌ای تحقیقی-پژوهشی قلمداد کنم.

نیاز جوامع به انتقال اخبار و اطلاعات، موجب پیدایش نخستین رسانه‌ها شد. این نیاز که تا به امروز هم پابرجاست، باعث شده تا اولین و مهم‌ترین وظیفه‌ی هر رسانه، خبررسانی باشد. حال این سؤال پیش می‌آید که کدام خبرها باید انتشار یابند؟ بنابر ابتدایی‌ترین اصول خبرنویسی مطبوعات، هر خبر باید واجد حداقل یکی از 7 ارزش خبری باشد تا برای انتشار، مناسب باشد. اما آیا هر رسانه‌ای، هر خبری را منتشر می‌کند؟ پاسخ به این سؤال قطعاً منفی است. اما برای فهم چرایی آن... .

باقی را ادامه مطلب بخوانید.

این قیچی‌های تیز

ادامه مطلب...
۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۱:۴۴ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

جنگ برای صلح

در ایام کنونی و با نزدیکی امتحانات پایان ترم، وقت برای نوشتن از همیشه کمتر شده؛ به همین دلیل مجبورم محض خالی نبودن عریضه، با نوشته‌های قدیمی به روز کنم. یادداشت حاضر در نقد (احتمالاً تعریف!) فیلم سینمایی «چ» نوشته شده و در یک نشریه‌ی دانشجویی چاپ شده است.

طنین فریادِ حاتمی‌کیا در هر دوره، پژواکی از صداهای اطرافش است؛ گاهی مانند «دعوت» با لحن اعتراضی و گاهی با «ارتفاع پست» هشدارگونه. حاتمی‌کیا در زمانه‌اش نفس می‌کشد ولی مرعوب آن نمی‌شود. در سال 76 و در آغاز دوران مدنیت جامعه‌ی ایران، با «آژانس شیشه‌ای» از تقابل... .

جنگ برای صلح (عکس)

ادامه مطلب...
۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

به نام خدا

امروز آغاز دومین دوره‌ی وبلاگ‌نویسی بنده‌ست.

یادداشت ادامه مطلب را برای یک نشریه‌ی دانشجویی نوشتم. یادداشت مذکور تیتر نداشت و به همین دلیل، تیتر این پست اینگونه است.

هر ساله در اردیبهشت ماه، بزرگترین رویداد فرهنگی ایران برگزار می‌شود که البته در چند سال گذشته از تأثیر آن بر فضای فرهنگی کشور کاسته شده‌است. بیست و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران امسال درحالی برگزار شد که کتاب و کتاب‌خوانی در ایران در وضع بحرانی قرار دارد. امروزه در این کشور 75 میلیونی کتاب‌هایی چاپ می‌شوند که فقط 400 یا 500 نسخه تیراژ دارند. روی زشت‌تر ماجرا وقتی عریان می‌شود که به تمدن و فرهنگ این ملت توجه کنیم! شمارگان کتاب‌ها در همین کشور تا 20 سال پیش از 5000 کمتر نمی‌شد. اما چه اتفاقی افتاده است که طی دو دهه تا این حد وضعیت کتاب‌خوانی بدتر شده است؟ چه عواملی این شرایط را سبب شده‌اند؟ نوشته‌ی پیش رو در پی یافتن پاسخ به این سؤالات است.

ادامه مطلب...
۰۲ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان