سپیده‌دم

۳۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

بسیج دانشجویی مؤذن جامعه نیست

6 سال است که دانشجو هستم و تقریباً همه‌ی 6 سال را عضو بسیج دانشجویی بوده‌ام. تقریباً هیچوقت هم کار اجرایی نکرده‌ام و همه‌اش توی نشریه بوده‌ام، از روز اول.

الان خواندم که سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر گفته: «طی یک دهه‌ی گذشته میران مصرف مواد مخدر صنعتی از ۳ درصد به ۲۵ درصد رسیده» (اینجا) یعنی بیشتر از 8 برابر. به عنوان یک بسیجی فعال سابق و غیرفعال کنونی، شهادت می‌دهم هیچوقتِ هیچوقت، «مبارزه‌ی فرهنگی با مواد مخدر» از اولویت‌های بسیج دانشجویی، آن هم لااقل در دانشگاه فردوسی نبوده. حتی می‌توانم پا را فراتر بگذارم و بگویم نه‌تنها اولویت نبوده، بلکه کلاً مهم نبوده. در عوض تا دلتان بخواهد، برایشان «فتنه»، «غرب‌شناسی» و این طور چیزها مهم است.

چیزی نمی‌شود گفت، تنها می‌توان تأسف خورد. اما نکته‌ای را نباید فراموش کنیم. این که انرژی دانشجوها به عنوان مؤذن جامعه، صرف مباحث فرعی می‌شود، همه‌اش تقصیر خودشان نیست. بخشی از تقصیر، مربوط به رهبران فکری دانشجوهای بسیجی است که آن‌ها را به مباحث بی‌خود و تاریخ مصرف گذشته جلب می‌کنند و آن‌ها را از وظیفه‌ی «مؤذن جامعه بودن» بازمی‌دارند.

۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چرا بعضی‌ها توانستند و بعضی‌ها نتوانستند؟

حتماً شما هم در زندگی‌تان سؤال‌های بی‌جواب دارید؛ از همان‌ها که گاهی اوقات به ذهن‌تان می‌رسد و چون خیلی در زندگی درگیرشان نیستید، باز فراموش می‌کنید. امروز که قطعه‌ی «چنگیز» از آلبوم «امیر بی‌گزند» محسن چاوشی را گوش می‌کردم، این سؤال یک بار دیگر در ذهنم رژه رفت. برای شما مطرح می‌کنم، شاید بتوانید کمک کنید. از یکی دو نفر که احتمال می‌دادم پاسخ‌هایی داشته باشند، هم پرسیده‌ام ولی آن‌ها از خودم کمتر می‌دانستند! البته ایده‌هایی برای جوابش دارم ولی خیلی نامطمئن هستند. یعنی اصلاً نمی‌توانم آن‌ها را به عنوان پاسخ قطعی این سؤال قبول کنم. ابتدا، 2 مثال می‌زنم و بعد سؤالم را با توجه به مثال‌ها مطرح می‌کنم:

1) شاید برای ما ایرانی‌ها، منفورترین سلسله‌ی پادشاهی، سلسله‌ی ایلخانان باشد... بقیه در ادامه مطلب.

ادامه مطلب...
۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۸ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

دست خدا

در 500 کیلومتری شرق آرژانتین و در میان آب‌های بی‌کران اقیانوس اطلس، مجمع‌الجزایری کوچک وجود دارد که آرژانتینی‌ها «مالویناس» و انگلیسی‌ها «فالکلند» می‌خوانند. تا پیش از سال 1984، حدود 150 سال بود که این جزایر محل مناقشه دو کشور بود؛ مناقشه‌ای که از تصرف جزایر در سال 1833 توسط انگلیسی‌ها آغاز شده بود. در سال 1984 ارتش آرژانتین به جزایر حمله و آن را تصرف کرد. سپس «مارگارت تاچر» نخست‌وزیر وقت انگلیس، سربازانش را از 12 هزار کیلومتر آن طرف‌تر، برای بازپس‌گیری جزایر به آن‌جا فرستاد. نبرد با پیروزی مطلق انگلیسی‌ها به پایان رسید و زخمی عمیق بر روح ملت آرژانتین پدید آورد که از سال‌ها پیش، مالویناس را متعلق به خودشان می‌دانستند.

2 سال بعد، دست بر قضا در مرحله‌ی یک‌چهارم نهایی مسابقات جام جهانی 1986 مکزیک، دو تیم به هم رسیدند؛ مسابقه‌ای که به دلیل حس انتقام‌جویی آرژانتینی‌ها «فالکلند 2» نامیده شد. در آن زمان سرمربی انگلیس سِر «بابی رابسون» بزرگ بود و آرژانتینی‌ها، یک نسل طلایی و یک ستاره‌ی بی‌نظیر داشتند؛ «دیه‌گو آرماندو مارادونا». در دقیقه‌ی 51 مسابقه، مدافع انگلیس اشتباهاً توپ را به هوا فرستاد و مارادونا آن را با دست، وارد دروازه کرد! داور متوجه نشد و گل پذیرفته شد! این پیروزی که در میان تشویق‌های بی‌امان 114 هزار هوادار ورزشگاه «آزتک» مکزیکوسیتی به دست آمد، غرور ملی و اعتماد به نفس ازدست‌رفته‌ی جوانان آرژانتینی را که با شکست نظامی جریحه‌دار شده بود، به آن‌ها بازگرداند. از آن زمان تا به حال، این واقعه به عنوان یکی از ماندگارترین اتفاقات تاریخ فوتبال به ثبت رسیده است. در سالگرد سی سالگی گلی که خودِ مارادونا، آن را «دست خدا» نامید، نگاهی به این واقعه می‌اندازیم:

ادامه مطلب...
۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

پرسپولیس قعرنشین می شود؟

خب پست قبلی که خیلی کوتاه بود. این یکی کمی بلندتر است. بفرمایید میل کنید!

اگر امشب ذوب‌آهن موفق شود استقلال را شکست دهد٬ پرسپولیس به رده‌ی آخر جدول سقوط خواهد کرد. نظیر احتمالی که در هفته‌ی هفتم لیگ ۸۷-۸۸ وجود داشت. استقلال تهران در آغاز هفته‌ی هفتم با ۵ امتیاز در رده‌ی هفدهم لیگ هجده تیمی قرار داشت و تنها پیام مشهد را پایین‌تر از خود می‌دید. اگر در ۲۶ شهریور ۱۳۸۷ پرسپولیس در مشهد به پیام می‌باخت٬ استقلال برای دو روز به رده‌ی آخر جدول سقوط می‌کرد. اما پرسپولیس پیام را برد و استقلال طوفان قهرمانی را در رده هفدهم شروع کرد. استقلال ۲۸ شهریور با ۶ گل استقلال اهواز را برد تا شروعی باشد برای بردهای متوالی و در نهایت قهرمانی این تیم. حالا بعد از ۷ سال٬ دست روزگار، پرسپولیس را در شرایطِ آن روز استقلال قرار داده است و باید دید آیا استقلال٬ رقیب دیرینه را از قعرنشینی نجات خواهد داد؟

۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

در ستایش صداقت

حدود 10 ماه پیش یعنی دقیقاً جمعه 23 مرداد 1394 به همراه مجتبی توی اینستاگرام، صفحه‌ای راه انداختیم به اسم «فوتبال و زندگی». قصد داشتیم با نگاهی متفاوت از فوتبال بنویسیم. با این که خیلی کوتاه بود ولی تجربه بدی نبود. حیف شد که ادامه پیدا نکرد، شاید به جایی می‌رسید. حالا که تصمیم دارم مطالب ورزشی را شروع کنم، یادش افتادم. خیلی وقت گذشته ولی آن 2 پستی را که خودم نوشتم این‌جا می‌گذارم. هر دو پست را دقیقاً در همان روز و با فاصله‌ی 1 ساعت گذاشتم! خب تابلو شد که روز اول بوده و جوگیر شده بودم! حالا این شما و این هم پست‌ها. ضمناً متنش خیلی کوتاه است. یعنی همین چیزی که این‌جا می‌بینید. دنبال بقیه‌اش نگردید. به نظر خودم که بدک نبودند. نظر شما چیست؟

پرسپولیس با اتوبوس به اصفهان سفر کرده و برانکو پیش از مسابقه در این باره گفت: «ما با اتوبوس به اصفهان آمدیم، چون بهترین راه برای سفر به این شهر بود. اتفاقاً ما اتوبوس خیلی لوکس و راحتی هم داریم.» ایوانکوویچ در حالی این سخنان را مطرح کرد که می‌توانست سفر را سخت جلوه بدهد تا از فشار روانی بازیکنانش بکاهد. و در صورت شکست احتمالی، بهانه‌ای داشته باشد. اما برانکو «اخلاق» را فراتر از «نتیجه» دانست. فارغ از نتایج ضعیف پرسپولیس، صداقت برانکو ایوانکوویچ قابل تحسین است.

۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

واکاوی رابطه‌ی 5 ستاره‌ی یورو 2016 با شرایط اجتماعی کشورشان؛ به رنگ اروپا

مطلبی که در پست قبلی گفتم ورزشی است و خیلی دوست دارم نوشتنش را ادامه بدهم، این‌جاست. البته الان که دارم این پست را می‌نویسم، ساعت 12:20 ظهر چهارشنبه است و معاون سردبیر شروع کرده به خواندن و تغییر دادن مطلب من! به همین دلیل و برای این که مطلبم بعد از اصلاحات معاون سردبیر، از بین نرود، این‌جا می‌گذارمش! اصلاً به نظرم بهترین سوژه، سوژه‌ایست که معاون سردبیر ازش سر درنیاورد؛ چون اگر سر دربیاورد، می‌زند گند می‌زند به مطلب!

این مطلب را حتماً بخوانید. اگر اهل خواندن مطالب روزنامه در وبلاگم باشید، می‌دانید که در لید پست، بی‌خودی از مطلبی تعریف نمی‌کنم. ولی روی این مطلب خیلی وقت گذاشتم؛ از بعد از نماز صبح تا ساعت 9 صبح! الان هم دارم از بی‌خوابی می‌میرم! و فکر می‌کنم خیلی خیلی خوب شده. ضمناً فکر نکنید که مطلب، ورزشی‌ست. هم هست و هم نیست. باید بخوانید تا متوجه منظورم شوید.

راستی، معاون سردبیر گفت: «[برنامه‌ی] فوتبال 120 رو دوس داری؟ چون شبیه اونا نوشتی! همین متن رو براشون بفرست، تو برنامه‌شون می‌خونن!» راست می‌گوید، هم برنامه را دوست دارم و هم دوست دارم شبیه نریشن‌های آن‌ها بنویسم! این شما و این مطلب:

برای بررسی رابطه‌ی فوتبالیست‌های مسابقات یورو با وضعیت اجتماعی کشورها، 5 بازیکن شاخص را از 5 تیم این جام انتخاب کرده‌ایم و از ویژگی‌هایشان گفته‌ایم. هرکدام از آن‌ها به یک ویژگی در فوتبال امروز اروپا مشهورند که به نحوی با فلسفه‌ی فوتبالی و حتی سیاسی – اجتماعی کشورشان مرتبط است. در این بررسی، سعی کرده‌ایم که این بازیکنان، از تیم‌های مدعی عنوان قهرمانی انتخاب شوند و به همین دلیل، به بازیکنانی مثل «زلاتان ابراهیموویچ» از تیم ملی سوئد و «گرث بیل» از تیم ملی ولز نپرداخته‌ایم.

به سادگیِ مولر

وقتی در جریان «فاجعه‌ی بلوهوریزونته» تیم ملی آلمان، برزیل را در خاک خودش 7-1 شکست داد، چیزی که بیش از همه به چشم کارشناسان فوتبال آمد، تفاوت ظاهری بازیکنان دو تیم بود. موهای رنگ‌شده، تتوهای زیاد و خلاصه تیپِ فشن برزیلی‌ها، عمده‌ترین تفاوت‌های ظاهری‌شان با ژرمن‌ها بود. بعضی‌ها به طعنه می‌گفتند بازیکنان آلمان، به جای تتو کردن، تمرین می‌کنند!

ادامه مطلب...
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

خیاطی رفتین تا حالا؟

تأملی بر یک حق‌الناس کوچک

نمی‌دانم تا به حال به خیاطی، لباس سفارش داده‌اید یا نه. به عنوان یک آدم چاق، احتمالاً خیلی بیشتر از دیگران به خیاطی می‌روم؛ برای اندازه گرفتن، بلند کردن، گشاد کردن، رفو کردن و... و البته بدقولی‌های خیاط! این یکی، به نظر من مهم‌ترین ویژگی هر خیاط است! ازش می‌پرسم: «کی بیام؟» می‌گوید: «یه هفته دیگه.» در حالی که اگر بگوید 10 روز دیگر، من ول نمی‌کنم بروم جای دیگر که! من بعد از مدت‌ها و آزمایش چند خیاطی، بالأخره این یکی را پیدا کرده‌ام که به نظرم کارش خوب است، انصاف دارد، مغازه‌اش همیشه باز است، خودش پارچه‌های نسبتاً متنوعی هم دارد و نسبتاً هم باانصاف است. و خلاصه با هم رفیق شده‌ایم. اما لامصب در دهانش نمی‌چرخد دو روز بیشتر بگوید! مطمئنم بعد از این همه وقت، توانسته تخمین زدن زمان دوخت برای هر لباس را یاد بگیرد و چون خودش صاحب مغازه است، می‌داند دیگر چه قول‌هایی داده است و کی وقت دارد و کی سرش شلوغ است. اما بدقولی‌اش ردخور ندارد. جالب آن که حتی حالا که بعد از مدت‌ها یاد گرفته‌ام که حتماً وعده‌اش چرند است و خودم 2-3 روز دیرتر می‌روم، باز هم لباس را آماده نکرده! شاید من از دستش دلگیر نشوم و باز هم بروم اما او باید خودش به وقت مشتری‌اش احترام بگذارد.

به نظرم همین وقت، یکی از حق‌الناس‌های مهم است. از این جهت، صاحبان مشاغل تولیدی (مثل همین خیاطی) و بسیاری از کارمندان دولت که با ارباب رجوع سر و کار دارند، این حق‌الناس را بر گردن دارند. نمی‌گویم من ندارم یا شغل من این‌طوری نیست، ولی کمتر هست. اما در مجموع منظورم، بیشتر تفاوت این جنس از حق‌الناس، با جنسی است که ما معمولاً به عنوان «حق‌الناس» می‌شناسیم؛ اگر با خودرویمان با خودروی پارک‌شده تصادف کردیم، اگر من‌کارت‌مان شارژ نداشت یا یادمان رفت بزنیم، یا هر چیز دیگر. این‌ها همه حق‌الناس هستند ولی همه‌اش نیستند. بگردیم ببینیم کجا وقت کسی را تلف کردیم، کجا با تحقیر و تخفیف کارِ کسی، او را از ادامه‌ی راهش ناامید و سرخورده کردیم و حتی کجا ذهن کسی را بیهوده مشغول کردیم. اگر قرار باشد همه‌ی این‌ها را حساب کنند، خدایی ما که بیچاره می‌شویم...

الهی! عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک...

۰۵ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چگونه با یک پرودوسر بزرگ هالیوودی دوست شویم؟

شرمنده که این پست کمی طولانی شد و مجبور شدم «ادامه مطلب»ی‌اش کنم. موضوع این پست، به یک برنامه‌ی تلویزیونی ساخته سال 1392 برمی‌گردد که من اواخر 94 دیده‌ام و الان تبدیلش می‌کنم به یک پست!

حدود 3 سال پیش، شبکه‌ی «من‌وتو» مجموعه‌ی مستندی موسیقیایی به نام «در تبعید» پخش کرد که در زمان خودش خیلی سروصدا کرد. «در تبعید» به زندگی هنری و کمی شخصی آن دسته از اهالی ایرانی موسیقی می‌پرداخت که پس از انقلاب اسلامی از ایران مهاجرت کرده بودند. محور این برنامه‌ها، گفت‌وگویی بود که با خودِ هنرمند ضبط شده بود و از نقطه‌نظر خودش، به زندگی و آثارش می‌پرداخت. ضمناً تصور نکنید که محور این برنامه‌ها، سیاست است. بعضی‌هایشان مثل «اسفندیار منفردزاده» و «ستار» خیلی حرف‌های سیاسی زدند و بعضی مثل «شهرام شب‌پره» و «اندی» کم.

ادامه مطلب...
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۳ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

نفحات نفت

پیش‌تر گفته‌ام که نثر امیرخانی را دوست ندارم. اصولاً کتاب‌هایش را به سختی می‌خوانم. یعنی هر بار شروع می‌کنم، خیلی زود پشیمان می‌شوم اما به دلیل این‌که کتاب‌هایش پرفروش‌اند و روی ادبیات معاصر ما، مؤثر، باید حتماً بخوانم. به همین دلیل، هیچ‌گاه دوستش نداشته‌ام. بهترین خاطره‌ای هم که از او دارم، قاعدتاً با توجه به نظری که درباره‌ی نثرش دارم، به کتاب‌هایش مربوط نیست! بهترین خاطره‌ی من از امیرخانی، از جلسه‌ای است که در یکی از کتاب‌فروشی‌های مشهد تشکیل شده بود. در آن زمان نویسنده تازه از سفر سوریه‌ای برگشته بود که با هزینه و مدیریت هوشمندانه‌ی حوزه هنری، به همراه تعدادی هنرمند دیگر رفته بود. ناصر فیض شاعر، بهروز افخمی نویسنده و کارگردان، محمدرضا زائری نویسنده و 30-40 نفر دیگر. یادم می‌آید در آن جلسه، دو نفر از دوستانم (که نام‌شان را نمی‌برم) بحث را عامدانه به سمت مسئله‌ی سوریه پیش بردند. بعداً فهمیدم که آن‌ها می‌خواستند بروند سوریه و بجنگند که ظاهراً نشد. چرا می‌گویم بهترین خاطره؟ چون اصولاً تنها خاطره‌ایست که از امیرخانی دارم و در آن، «خودش» است و ادا درنمی‌آورد. نثر آزاردهنده‌اش را همراه خودش نیاورده بود، چون اصولاً نثری در کار نبود! داشت حرف می‌زد. کتاب «نفحات نفت»ش را هم تازه تمام کردم. به نظرم این‌جا هم همان نثر آزاردهنده و طنز خوبش وجود دارد. بارها با طنز زیرپوستی و بعضاً بی‌ادبانه‌اش خندیده‌ام. چند نکته در کتابش دیدم. به نظرم کتاب به خاطر این‌که در 99 درصد موارد از شخصیت‌های حقیقی نام نیاورده، بدون مشکل به چاپ رسیده (و البته به دلیل این‌که نویسنده «خودی» است) اما آن‌جاهایی که مشخصاً درباره‌ی کسی نوشته که راحت معلوم می‌شود منظورش کیست، اتفاقاً مسئولان ارشد نظام را نشانه گرفته، کسانی که کلاً نه وقت دارند که به چنین آثاری بپردازند و جلویشان را بگیرند، و نه می‌خواهند با جلوگیری از چاپ کتاب، بیشتر معروف‌اش کنند! نویسنده هم برای خودش برد کرده، چون از قدیم گفته‌اند برای شهرت، خودت را با چیزی خیلی بزرگ‌تر از خودت دربینداز!

کل کتاب، نسبت نفت، بودجه‌ی دولتی و مسئول دولتی است. اما در باب فرهنگ، نظریاتش یکسره غلط و چرندند. فصل «نه عامه‌پسند، نه خاصه‌پسند؛ فقط داستان مسئول‌پسند» که مربوط به حمایت دولت از آثار هنری است، کاملاً غیرقابل قبول و غیرمنطقی است؛ به صد دلیل. بقیه‌ی کتاب را با تقریب خوبی می‌توان گفت محتوای خیلی خوبی دارد.

«نفحات نفت» تعبیری نو و بسیار خوب دارد که در مقدمه‌اش نوشته. امیرخانی، بهشت زمینی را در جایی می‌بیند که کار نکنی و پول مفت بگیری. بعد می‌گوید که مسئولان دولتی، درهای بهشت زمینی‌اند! حالا بعضی از این مسئولان، در کارشان خیلی خبره‌ترند، بنابراین درشان، دو «لت» ندارد، بلکه سه «لت» دارد، بنابراین به جای مسئول دولتی، می‌شوند «مسئول سه‌لتی»! با این که واژه «دولت» این‌گونه قابل تجزیه نیست، اما تعبیر جالب و بدیعی بود.

علاوه بر آن با وجود آن که حرف کتاب در تمام کتاب ثابت است، اما در هر یادداشت، از زاویه‌ای متفاوت به ماجرا نگاه می‌کند و این موضوع باعث می‌شود کتاب خسته‌کننده نباشد؛ چیزی که یک نویسنده برای بقا در اقتصاد سرمایه‌داری، به شدت به آن نیازمند است. بنابراین امیرخانی، خودش دقیقاً مناسب اقتصادی است که ترویجش می‌کند.

۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

از رمز وبلاگ تا دوزخ!

یکی از دوستان (که اسمش با حرف «مجتبی» آغاز می‌شود) برای اولین بار پستی رمزدار توی وبلاگش گذاشت. بعد از حدود دو ساعت تلاش نامتمرکز (یعنی وسطش شام خوردم و کمی هم مطالعه کردم) توانستم رمز پست را پیدا کنم. این تلاش خوشایند، مرا به یاد نویسنده‌ای عجیب و غریب انداخت. یکی از نویسندگان معاصر آمریکایی به نام «دَن براون» که در عین جوانی و کهنه‌کار نبودن، به شدت پرفروش است، 7-8 رمان نوشته که من دو تای آن‌ها («رمز داوینچی» و «دوزخ») را خواندم و فیلم سینمایی دو تای آن‌ها («شیاطین و فرشتگان» و «رمز داوینچی») را دیده‌ام. می‌گویم عجیب، به چند دلیل: یکی این‌که روشی که برای بیان روایتش انتخاب کرده، نو است. لااقل من پیش‌تر ندیده‌ام. داستان از این قرار است که «رابرت لنگدان» استاد نمادشناسی دانشگاه «هاروارد» معتبرترین دانشگاه دنیا، به واسطه‌ی تخصصش در شناخت نمادهای تاریخیِ عمدتاً مذهبی، درگیر ماجراهایی جنایی می‌شود و با استفاده از تخصصش، به پلیس (و بعضاً نیروهای غیرپلیس مانند نیروهای امنیتی سازمان بهداشت جهانی) کمک می‌کند تا به مجرمان دست پیدا کنند. در این بین، معماهایی که عمدتاً در مکان‌های مذهبی قرار دارند یا به نحوی به مذهب (در بیشتر موارد کلیسا) مربوط‌ند، بر سر راه لنگدان هستند و او با استفاده از دانش‌اش، آن‌ها را حل می‌کند. اما چیزی که مرا به یاد او انداخت، سطح بالای این معماها بود؛ البته اصلاً منظورم این نیست که معمای مجتبی، سطحش پایین بوده، بلکه برعکس، پاسخ این معما، بسیار شبیه به چندین معمای این رمان‌هاست. علاوه بر این، معماهای دن براون، یک ویژگی خوب دارند. او معمولاً قرینه‌هایی برای یافتن پاسخ معماها ارائه می‌کند؛ قرینه‌هایی که گرچه به خواننده برای یافتن پاسخ معما (پیش از شخصیت اصلی) کمکی نمی‌کنند اما روش یافتن پاسخ را توسط لنگدان، منطقی جلوه داده و پیگیری روند یافتن پاسخ را جذاب می‌کند.

حالا که دیگر شروع به نوشتن کرده‌ام، بگذارید کمی دیگر درباره این نویسنده و آثارش توضیح دهم. رمان‌های او به شدت ضدمذهب هستند و از ارزش‌های عرفی سرمایه‌داری حمایت می‌کند. در «شیاطین و فرشتگان» کتاب اول این سری، نوک پیکان حمله به سمت کلیسا بود و کلیسای جدید (نه کلیسای قرون وسطی اروپا) را در برابر دانش تجربی قرار می‌داد. براون در کتاب دوم «رمز داوینچی» پا را فراتر گذاشت و به سراغ عیسی مسیح(ع) رفت. او در این کتاب، روایتی مهجور از تاریخ مسیحیت را برجسته کرده که به شدت با قداست حضرت عیسی(ع) پیامبر خدا منافات دارد. اگر یادتان باشد، روحانیون واتیکان در برابر این کتاب به شدت موضع گرفتند و کتاب در ایران هم به دلیل اعتراض روحانیون مسیحی، ممنوع شد. از داستان سوم (نماد گمشده) که خبر ندارم، ولی در «دوزخ» تازه‌ترین اثر براون، باز هم مذهب در برابر علم تجربی قرار گرفته و در برابرش شکست خورده است.

به هر حال، اگر دوست دارید نویسنده شوید، حتماً این کتاب‌ها را توصیه می‌کنم اما باید به شدت مراقب محتوای‌شان باشید. محتوای این کتاب‌ها نه تنها در برابر مسیحیت قرار دارند، بلکه به دلایل متعدد، در برابر ادیان الهی قرار دارند و ارزش‌های یکسره عرفی را برای پیشرفت بشر تجویز می‌کنند.

۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۳۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان