سپیده‌دم

۳۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

فقدان آموزش شهرت، درد امروز فوتبال ما

برای این یادداشت که توی «زندگی سلام» امروز چاپ شد، خیلی زحمت کشیدم. خودم هم فکر می‌کنم خیلی خوب شده، حتماً بخوانید.

پرسپولیس ایران با یک تیم عربستانی در مسابقات جام باشگاه‌های آسیا، بازی دارد و آن‌ها پول ندارند تا بازیکنان را با هواپیما به ریاض ببرند. یکی از مدیران این تیم به همراه علی پروین، به سراغ رییس سازمان هواپیمایی می‌روند و از او می‌خواهند تا تیم‌شان را مجانی به عربستان ببرد. با کمک سازمان هواپیمایی، بازیکنان پرسپولیس به طور رایگان سوار هواپیمایی می‌شوند که قرار بوده بدون مسافر به عربستان برود و حجاج ایرانی را برگرداند.

سال‌ها از آن زمان گذشته و وضعیت فوتبال امروز ایران، زمین تا آسمان با آن روز متفاوت است. امروز، پارکینگ زمین‌های تمرین تیم‌های فوتبال ایران، پر است از خودروهایی چند صد میلیونی که چشم بازار را کور می‌کند. فوتبال که حرفه‌ای شد، دنیای فوتبال و فوتبالیست‌های ایرانی هم عوض شد. دیگر سفر رفتن آن‌قدرها هم سخت نبود. آخر پول، همه‌چیز را ساده کرده بود. دیگر فوتبالی‌ها به جای پروازهای ارزان و رایگان، به دنبال پروازهای اختصاصی بودند. دیگر به جای این‌که بازیکنی که خودروی شخصی داشت، هم‌تیمی‌های پیاده را سوار کند و به سر تمرین ببرد، پارکینگ‌های فوتبالیست‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شد. اما همین پول، آن‌قدر به فوتبال کمک کرد که فوتبال و فوتبالی‌ها را به خودش وابسته کرد؛ و در نهایت هم آن را بلعید. حالا دیگر پول، روابط اهالی فوتبال را تنظیم می‌کند. پول، جای تعصب و علاقه را در صدر معیارهای انتخاب تیم گرفته. اما علت چیست؟

بسیاری از فوتبالیست‌های ایرانی پیش از آن که مشهور و مطرح شوند، نوجوانانی معمولی و غالباً جنوب‌شهری بودند که در کوچه و پس‌کوچه‌های شهر، فوتبال بازی می‌کردند. دنیای فوتبالی‌شان تنها از زمین خاکی محله‌شان و ورزشگاه رفتن‌های آخر هفته‌ها تشکیل می‌شد. اما در عرض چند سال، به ستاره‌هایی تبدیل شدند که عکس‌شان روی صفحه‌ی اول روزنامه‌ها می‌رفت و نوجوانانی شبیه به چند سال پیشِ خودشان، از آن‌ها امضا (و اخیراً با آن‌ها عکس سلفی) می‌گرفتند. آن‌ها دیگر جز همان دقایقی که امضا و عکس می‌دادند، میان مردم زندگی نمی‌کردند. ثروت، روزبه‌روز فاصله‌شان را از مردم و هواداران بیشتر کرد. انگار زمانی که برخلاف نسل‌های سابق، از پشت شیشه‌های دودی خودروهای گرانقیمت‌شان، به مردم نگاه می‌کردند، زندگی مردم شهر برایشان رنگ می‌باخت.

اما شاید اگر کمی منصفانه‌تر نگاه کنیم، بسیاری از فوتبالیست‌ها در این ماجرا، مقصر نیستند. خیلی‌هایشان برای آن که به سرعت به این حجم از شهرت و ثروت برسند، آماده نبودند. شاید دقیق‌تر باشد بگوییم بسیاری دیگر که کمتر پایشان به محاکمه در افکار عمومی باز می‌شود، در این ماجرا مقصر هستند؛ افرادی که متولیان ورزش بودند اما برای جوانی که در عرض چند سال، به یک الگو تبدیل شده بود، برنامه‌ریزی نکرده بودند. اگر در طی دوران پیشرفت فنی یک فوتبالیست، او را از لحاظ روانی برای مواجهه با شهرت، ثروت، رسانه‌ها و هزاران مسئله‌ی ریز و درشت دیگر، آماده می‌کردند و آموزش‌های لازم را به او می‌دادند، امروز نگران نبودیم که نوجوانانی که پا در راه ورزش قهرمانی می‌گذارند، یا حتی خواسته یا ناخواسته از ورزشکاران الگو می‌گیرند، چه بر سرشان می‌آید.

۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چرا به داستان نیاز داریم؟

این همون یادداشتیه که توی پست قبلی نوشتم. به نظرم خیلی خوب شده. برای نوشتن این یادداشت، 2 فصل از 4-5 فصل یه کتاب رو (پیشینه، نقش و اهمیت داستان در زندگی انسان اثر محمدرضا سرشار) خوندم. ضمناً اون زندانی رژیم پهلوی که توی پاراگراف آخر بهش اشاره شده و نشد اسمش رو بیارم، «محسن مخملباف» هستش که بعدها کارگردان شد و الان هم معلوم نیست دقیقاً چیه!

همه‌ی ما در زندگی‌مان «داستان» خوانده یا شنیده‌ایم. شاید هیچ‌کدام از آثار تولستوی را نخوانده باشیم ولی حداقل بخشی از «مدیر مدرسه»ی جلال آل‌احمد یا «موسی و شبان» مولانا را در کتاب ادبیات فارسی دبیرستان، دیده‌ایم. احتمالاً در این زمانه، کسی را نمی‌توان پیدا کرد که هیچ‌گاه داستان نخوانده باشد. اما ببینیم داستان، به عنوان پرمخاطب‌ترین گونه‌ی مکتوبات، چه اهمیتی برای زندگی انسان دارد؟ آیا تنها سیری خیال‌انگیز را به ما هدیه می‌کند؟

علاقه به داستان در میان انسان‌ها، قدیم و جدید یا فقیر و غنی نمی‌شناسد؛ پادشاهان گذشته، همان‌طور که در بسیاری از روایت‌های تاریخی گفته شده، به داستان علاقمند بودند. از پادشاهی گمنام که «قصه‌های هزار و یک شب» را برایش درست کرده‌اند گرفته تا خسروپرویز و حتی معاویه(!) که شاید وجه مشترک آن‌ها با مردم عادی، چیزی جز علاقه به داستان نباشد! در آن زمان و برای پادشاهان، مهمترین فایده‌ی داستان‌شنوی، دانستن روش مملکت‌داری بود. در قصه‌ی مشهوری نقل شده است وزیر بهرام دوم ساسانی که از خشم او می‌ترسیده، با استفاده از یک داستان، شاه را به وضعیت بد مردم سرزمینش آگاه کرده است.

بخشی از اهمیت داستان به خاطر تبادل‌های فرهنگی با دیگر ملت‌هاست. داستان‌ها معمولاً روش زندگی دیگران را به ما می‌آموزند. ما با خواندن داستان درمی‌یابیم که ملت‌ها (چه در گذشته و چه امروز) چگونه زندگی کرده یا می‌کنند. در طول تاریخ، بسیاری از آداب و رسوم، از این راه وارد فرهنگ‌های مختلف شده و با تغییراتی متناسب با وضعیت مردم منطقه‌ی مقصد، آداب و رسومی نو ساخته‌اند. به این روش، ملت‌ها بسیاری از عادت‌های خوب را از فرهنگ‌های دیگر انتخاب کرده و آگاهانه یاد گرفته‌اند.

بخش بزرگی از فرهنگ عامه‌ی همه‌ی ملت‌ها، داستان‌ها و حکایت‌هاست. بعضی از آن‌ها مانند «گلستان» و «بوستان» سعدی در دوره‌ی متوسط و بعضی دیگر مانند «کمدی الهی» دانته در دوره‌ی ضعف و انحطاط زبان‌ها نوشته شده‌اند. با این حال زبان‌شان را جانی تازه دادند و برای صدها سال بیمه کردند. امروزه بسیاری از عبارت‌های سعدی و دانته در زبان‌های فارسی و ایتالیایی، به ضرب‌المثل تبدیل شده و آن‌چنان در زبان ملت، ریشه کرده که جداشدنی نیست. این نمونه‌های عالی، زبان‌ها را از خطر نابودی نجات داده‌اند.

جریان‌های فکری و حتی سیاسی نیز در طول دوران‌های مختلف، استفاده‌های زیادی از داستان‌ها کرده‌اند. به گفته‌ی یکی از زندانیان سیاسی دوره‌ی پهلوی، مارکسیست‌هایی که در آن زمان زندانی بوده‌اند، بیشتر از آن که مهمترین منابع پایه‌ی ماتریالیستی را خوانده باشند، رمان «مادر» ماکسیم گورکی را خوانده بودند! علاوه بر آن، رمان «قلعه‌ی حیوانات» به عنوان داستانی مهم و بسیار پرفروش در اوایل جنگ سرد، با زبانی نمادین، ضربه‌ای بزرگ به دیکتاتوری کمونیسم وارد کرد؛ کاری که شاید چندین پیروزی اتحاد جماهیر شوروی را در رقابت بزرگ تسلیحاتی، بی‌اثر کرد.

علاوه بر آن آموزش، یکی از کارکردهای رسانه‌هاست که در داستان هم نمود دارد. قرآن کریم به عنوان یک نثر متعالی و شیوا، از ظرفیت‌های داستان برای آموزش استفاده کرده است. قرآن حتی تا آن‌جا پیش رفته است که داستانی را (با ویژگی‌هایی قابل استخراج) به عنوان «احسن‌القصص» معرفی کرده است؛ کاری که مشخص می‌کند داستان‌ها «خوب» و «بد» دارند و بعضی‌هایشان از بقیه بهترند. افلاطون در کتاب مشهور «جمهوریت» درباره نقش مادران برای تربیت کودکان با استفاده از داستان، نوشته است: «پرورشی که روح اطفال به وسیله‌ی حکایات حاصل می‌کند، به مراتب بیشتر از تربیتی‌ست که جسم آن‌ها به واسطه‌ی ورزش پیدا می‌کند.»

۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

لمسِ رنج و افتخار

حدود پنج هفته‌ی پیش یکی از مسئولان فرهنگی اردوی راهیان نور بسیج دانشجویی استان، زنگ زد و گفت که مطلبی بده که بزنیم در نشریه. گفتم باشه. از هزینه‌اش پرسید و گفتم همان‌قدری که خودتان در نظر می‌گیرید. الان که داشتم این مقدمه را می‌نوشتم، یادم آمد که هیچ‌وقت برای گرفتن شماره کارت، تماس نگرفت! البته با توجه به شناختی که ازشان دارم، بالأخره پول را می‌ریزند؛ یعنی سوخت و سوز ندارد، ولی معلوم است که دیر و زود دارد. به نظر خودم که این مطلب، خوب نشده، خدا کند به نظر شما خوب باشد.

این روزها که بیش از 25 سال از پایان جنگ تحمیلی می‌گذرد، قهراً و تدریجاً میراث تاریخی ملموس این دوران از بین می‌رود (و خواهد رفت) و آن‌چه برای ملت خواهد ماند، میراث ناملموس این دوران است. البته که میراث ناملموس، مهم‌تر از مشتی خاک و چند تانک درب و داغان است. اهمیت واقعی دفاع مقدس هم دقیقاً همان «معرفت»ی است که برای ملت ما و بیش از همه برای زائران مناطق عملیاتی دارد. بنابراین به عنوان کسانی که قدم در راه زیارت جبهه‌های جنوب گذاشته‌اید، ابتدا باید از «چرایی» زیارت بدانید. ملت ما چه نیازی به بازدید از جبهه‌ها دارد؟

باور «ما می‌توانیم»

آن‌چه که در اولین نگاه مشخص می‌شود، اهمیت یاد کردن این دوران است. بزرگ‌ترین مزیت حفظ تاریخ، آن هم نه کتاب‌ها و بلکه در سینه‌ی ملت‌ها، عبرت‌گیری از آن است. به قول نهرو، «ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن است.» اما مهم‌ترین عبرتی که می‌توان از تاریخ دفاع مقدس گرفت، باور به خود است. باید دانست که مسیر، همواره برای کسانی دشوار بوده که به توانایی‌شان باور نداشتند. زیارت جبهه‌ها رزمندگانی را به زائران می‌شناساند که تنها سرمایه‌هایشان ایمان به «ان تنصر الله ینصرکم» و نیروی جوانی‌شان بوده و «توانسته‌اند»؛ بنابراین باور قلبی «ما می‌توانیم» زنده خواهد شد. زیارت جبهه‌ها، به زائران درک درستی از افتخاراتی می‌دهد که سه دهه قبل رزمندگان با دست‌های خالی به آن‌ها رسیده‌اند. این درک صحیح، امید به آینده را در زائران زنده می‌کند.

حفظ تاریخ انقلاب

چند سالی هست که مشخص شده دشمنانی می‌خواهند تاریخ ایران و انقلاب اسلامی را تحریف کنند. اما درباره اتفاقات تاریخی، حقیقت اثبات‌شده‌ای وجود دارد؛ چیزی را که اکثریت باور دارند، به سادگی نمی‌توان تحریف کرد. بازگو کردن هزاران‌باره‌ی حقایق تاریخ انقلاب اسلامی از جمله وقایع دفاع مقدس، راه را بر نمایش وارونه و تحریف آن‌ها می‌بندد. اما راهی وجود دارد که از بازگو کردن چندباره، مؤثرتر است؛ دیدن. زیارت جبهه‌ها و لمس گوشه‌ای از رنج و افتخار ملت ایران در آن سال‌ها، از صدها کتاب و فیلم دفاع مقدسی مؤثرتر است. راهیان نور، راهی کارآمد برای جلوگیری از تحریف تاریخ معاصر ایران است.

درک ارزش نعمت انقلاب

اهمیت دیگر زیارت جبهه‌ها، آن است که زائران به کمال، ارزش انقلاب اسلامی را درخواهند یافت. ارزش میراث امام(ره) زمانی هویدا می‌شود که آن‌چه را که ملت در ازایش داده‌اند، درک شود. و چه چیزی مهم‌تر از جان جوانان، یعنی عزیزترین افراد ملت؟! جوانانی که در برهه‌ای از تاریخ انقلاب اسلامی، گره‌های ناگشودنی دفاع مقدس را باز کردند و امروز به پیروانی نیاز دارند که کارشان را در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ادامه دهند. آگاهی از گذشته‌ی نظام جمهوری اسلامی و هزینه‌های پرداخت‌شده برای بقای آن، ارزشش را به نسل‌هایی که در انقلاب اسلامی نقش نداشته‌اند و احیاناً برای آن هزینه‌ای نپرداخته‌اند، نشان خواهد داد.

۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

داستان عشق و مبارزه

این یادداشت که دیروز در صفحه‌ی «زندگی سلام» منتشر شد، داستان جالبی دارد. 9 بهمن پارسال، یعنی آخرین روز قبل از دهه‌ی فجر، پرونده‌ی صفحه‌ی «زندگی سلام» درباره‌ی کتاب‌های خاطراتی بود که در موضوع مبارزات انقلاب اسلامی نوشته شده بود. آن روز من از دبیر وقت صفحه (که الان معاون سردبیر شده) خواستم که مطلبی از من درباره‌ی رمان اسماعیل چاپ کند. او به من گفت که کوتاه بنویسم و قول نمی‌دهد که چاپش کند چون ممکن است جا نداشته باشیم. همین‌طور هم شد و جا نداشتیم و چاپ نشد. موضوع پرونده‌ی «زندگی سلام» دیروز (چهارشنبه 21 بهمن 94) کتاب‌های «خاطرات و داستانی مبارزات انقلاب اسلامی» بود. این بار کتاب‌های داستانی به سوژه اضافه شده بودند. آن یادداشت 160 کلمه‌ای را که قبلاً در وبلاگ گذاشته بودم، کمی بسط دادم و تبدیلش کردم به 455 کلمه، که دیروز چاپ شد. تیترش را هم عوض نکردم. البته از همه‌ی این جریانات، معاون سردبیر خبر دارد. به خاطر وقت کم، خیلی سردستی و بیخود شده. از این بابت عذرخواهم. این شما و این هم یادداشت:

رمان «اسماعیل» اثر امیرحسین فردی، در سال 73 برای اولین بار نوشته شد و تا سال 85 منتشر نشده بود. این کتاب در همان روزها با استقبال منتقدان مواجه شد و به عنوان یکی از اولین آثاری که مبارزات انقلاب اسلامی را به عرصه‌ی درام داستانی می‌آورد، شناخته شد. 7 سال پس از انتشار جلد اول...

ادامه مطلب...
۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

استعارات داستانی

بحث را درباره‌ی استعاره‌های داستانی، با یک سؤال واقعی (که جوابش را نمی‌دانم) آغاز می‌کنم: زبان استعاری دقیقاً چه کاربردی برای مخاطب عام دارد؟

به عنوان کسی که تا به حال، چند داستان کوتاه نوشته‌ام، می‌توانم به راحتی بگویم که برای نویسنده (چه داستان و چه فیلمنامه) استعارات خیلی مهم نیستند، اما قابل اجتناب هم نیستند. از نام شخصیت‌ها گرفته تا بسیاری از جزییات دیگر و حتی کلیات فیلم، همگی مخلوقات ذهن نویسنده است. بنابراین نویسنده «باید» بین گزینه‌های موجود، انتخاب کند. منطقاً او ترجیح می‌دهد چیزی را انتخاب کند که برایش «معنا»ی بیشتری داشته باشد.

حالا چرا خیلی‌ها می‌نشینند و ساعت‌ها به دنبال پیدا کردن نمادها و استعارات فیلم هستند؟ متأسفانه دلیلش (که معمولاً هم ناخودآگاه است) خیلی بد است. آن‌ها این‌طوری می‌فهمند که فیلم‌ساز، درباره‌ی موضوعات دیگری که فیلم به آن‌ها اشاره می‌کند و به طور علنی در فیلمش نیست (و در لایه‌های معنایی بعدی است) چه نظری دارد. آن‌ها می توانند راحت‌تر فیلم‌ساز را (و متأسفانه نه اثر او را بلکه خودش را) قضاوت کنند. چرا؟ چون با رمزگشایی از استعاره‌ها، او را بیشتر می‌شناسند. بعد بلافاصله خط‌کشی و مرزبندی شروع می‌شود: این فیلم‌ساز از این (یا آن!) جناح است، آن یکی طرفدار خانه سینما (یا علیه آن) است، منتقد (یا مدافع) برجام است و... وقتی هم که دسته‌بندی تمام شد، وقت نبرد است!

اما این که استعارات، به چه درد مخاطب می‌خورد؟ هنوز نمی‌دانم. هم‌چنان برایم واضح نیست که مخاطبان چه فایده‌ای از این استعارات می‌برند. چون غالب مخاطبان فیلم را می‌بینند، درباره‌اش نقد نمی‌خوانند و بعد از بیرون آمدن از سالن، می‌روند خانه و به زندگی‌شان می‌رسند. معمولاً مخاطب عام (که متأسفانه در سینمای ایران خیلی کم‌اند) اصلاً متوجه نمی‌شوند استعاره‌های فیلم چه می‌گفتند. خب حالا به چه دردی‌شان می‌خورد؟!

۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

فیلم بادیگارد

با خواندن این پست، دیدن فیلم برایتان لوث نمی‌شود.

فیلم بادیگارد واقعاً عالی بود. اکشن هالیوودی داشت و موسیقی درخشان. کارگردانی‌اش هم که حرف نداشت. «حاج‌کاظم» برگشته بود، این بار در نقش «سرهنگ حیدر». اما حرف فیلم، به نظرم تکرار «موج مرده» بود؛ با کمی چاشنی امیدواری. فیلم، شکاف نسلی را بین حاج‌کاظم‌ها و فرزندان‌شان (و هم‌چنین «سلحشورها» که این بار با نام «اشرفی» و «قیصری» آمده بودند) نشان می‌داد. از چند نماد نسل سوم و چهارم در فیلم، فقط یکی‌شان رستگار می‌شود. «مریم»، دختر سرهنگ، «الیاس» و بچه‌های دبیرستان «راضیه»، همگی در امتحان مردود می‌شوند.

نکته‌ی دیگری که فیلم بیان می‌کرد، عوض شدن دنیا بود؛ چیزی که در غالب فیلم‌های این کارگردان وجود دارد. اما این‌جا از جنس دیگری است. در فیلم‌های قبلی، هیچ‌گاه «علم» به عنوان عامل اقتدارآفرین مطرح نبود اما فیلم این بار می‌گوید: «شخصیتای دهه 90 علمی‌ان.»

بعد از این‌که 10-15 نقد و نظر درباره‌ی فیلم خواندم، معلوم شد روزنامه‌نگارهای سایت‌ها، بیشتر به شباهت فیلم با «آژانس شیشه‌ای» پرداخته‌اند؛ که البته به نظر من هم شباهت دارد ولی من بیشتر «موج مرده» را دیدم. فکر می‌کنم آن‌هایی که فیلم را شبیه «آژانس شیشه‌ای» می‌بینند، (که در لایه‌ی اول هست) درست می‌گویند ولی در لایه‌ی دوم هیچ شباهتی به «آژانس شیشه‌ای» ندارد. در پست بعدی درباره‌ی استعارات نوشته‌ام. پیشنهاد می‌کنم پست بعدی را حتماً بخوانید.

۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

یک تنبیه مردمی برای دولت‌های جنگ‌طلب منطقه‌ای

روتیتر این مطلب، (که مینی‌پرونده‌ی امروز بود) «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهایی که دولت‌شان حامی داعش است» است. معمولاً وقتی می‌خواهم مطالب روزنامه را این‌جا بگذارم، روتیتر را قبل از «؛» (نقطه‌ویرگول) می‌گذارم. اما این بار اگه می‌خواستم این کار را بکنم، «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهایی که دولت‌شان حامی داعش است؛ یک تنبیه مردمی برای دولت‌های جنگ‌طلب منطقه‌ای» می‌شد! البته راستش روتیتر اولیه این‌قدر هم طولانی نبود: «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهای حامی داعش» اما سردبیر اشاره‌ی جالب و البته صحیحی کرد. او گفت در تمام این مطلب، تفاوت «دولت» و «کشور» را رعایت کنیم. که البته نتیجه‌اش این‌جوری شد! حالا از همه‌ی این‌ها بگذریم، خودم قبول ندارم مطلب، مطلبِ خوبی شده. اما سوژه، سوژه‌ی خوبی بود!

حدود 5 سال است که گروه تروریستی داعش با بی‌رحمی، چند ملت مسلمان را تحت فشار قرار داده و نیروی مبارزه‌ی مردم منطقه را که می‌توانسته صرف مقابله با اسراییل شود، به یک مبارزه بیهوده بین مسلمانان تقلیل داده است. در این میان چیزی که واضح است، حمایت‌های مالی و تسلیحاتی بعضی از دولت‌های منطقه از این گروه تروریستی است که باعث شده این گروه به یک غده‌ی سرطانی در میان کشورهای مسلمان تبدیل شود. حالا در آستانه‌ی نوروز و احتمالاً سفرهایی که ممکن است به مقصد کشورهای منطقه‌ای انجام شود، تعدادی از فعالان فضای مجازی برای نشان دادن اعتراض خود، کمپین «تحریم سفر به کشورهای حامی داعش» را راه‌اندازی کرده‌اند.

ادامه مطلب...
۲۲ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چگونه نامه‌ی رهبر انقلاب را به جوانان غربی برسانیم

مطلبی که شنبه صبح نوشتم و امروز به عنوان مینی‌پرونده‌ی «زندگی سلام» چاپ شد. روتیتر مطلب «چگونه نامه‌ی رهبر انقلاب را به جوانان غربی برسانیم» و تیترش «رسانه ماییم» هست.

وقایع تروریستی دو هفته‌ی پیش پاریس، مثل حمله به دفتر نشریه‌ی «شارلی ابدو» در دی ماه پارسال، طبق معمولِ اتفاقات تروریستی اروپا و آمریکای شمالی، بهانه خوبی به دست رسانه‌های بزرگ غربی و گروه‌های ضداسلامی داد تا پروژه‌ی بزرگ اسلام‌هراسی را با شدت بیشتری ادامه بدهند. در این بین، رهبر انقلاب اسلامی برای مقابله با این جریان، نامه‌ای سرگشاده خطاب به جوانان غربی منتشر کردند که به نوعی در ادامه‌ی نامه‌ی پارسال ایشان بود اما این بار به جای «دعوت به شناخت بی‌واسطه از اسلام»، از «تروریسم به عنوان یک درد مشترک بین مسلمانان و غربی‌ها» سخن گفتند اما چون قاعدتاً رسانه‌های غربی بنا بر سیاست‌هایشان، بنا ندارند پیام این نامه را به مخاطبانش برسانند، این بار رسانه، ما مردم هستیم. مینی‌پرونده‌ی امروز «زندگی سلام» به راهکارهایی اختصاص دارد که به کمک آن‌ها و بدون نیاز به مهارت‌های خاص و تنها با داشتن حساب کاربری در شبکه‌های اجتماعی، می‌توانیم پیام رهبر انقلاب را به دست جوانان غربی برسانیم:

ادامه مطلب...
۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

بی‌پروایی از افشای فساد، نتیجه‌ی حذف رانت‌های اطلاعاتی رسانه‌ها

این یادداشت را حدود 3 هفته پیش، بلافاصله بعد از اظهار نظر معاون مطبوعاتی ارشاد نوشتم. اما تا امروز فرصتی نشد که ویرایش و منتشر کنم. این را هم بگویم که چون هیچ رسانه‌ای دوست ندارد که رسماً از رانت دفاع کند، این یادداشت را هیچ‌کس منتشر نخواهد کرد که اگر منتشر کند، از فردا فریادهای «وا دموکراسیا» و هم‌چنین «وا اسلاما» بلند می‌شد که: «یک رسانه، از رانت دفاع کرده!» این شما و این هم یادداشت:

آقای دکتر حسین انتظامی معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد گفته: «به دنبال از بین بردن رانت‌های اطلاعاتی هستیم.» سؤال اول این است که «رانت اطلاعاتی» چیست؟

اگر دقت کرده باشید، بعضی رسانه‌ها خبرهایی را با عنوان‌های «اخبار ویژه‌ی ...»، «شنیده‌های ...» (به جای ... نام رسانه را بگذارید) و نظیر این‌ها چاپ می‌کنند. این اخبار که منبع مشخصی ندارند، با استفاده از رانت اطلاعاتی به دست آمده‌اند. از کجا؟ هر رسانه یا متعلق است به یک فرد یا جریان سیاسی، یا این‌که با آن‌ها رابطه‌ای نزدیک دارد. نمایندگان مجلس، سازمان‌های نظامی - امنیتی مخصوصاً سپاه و بسیج، مجمع تشخیص مصلحت نظام، بخش‌های مختلف دولت، شهرداری‌ها، نهاد رهبری، اتاق بازرگانی، اصناف، احزاب و... رسانه‌هایی دارند؛ یا مالکیت‌شان را دارند یا به دلایل مختلف، نزدیکی فکری دارند. این رسانه‌ها بنا به وابستگی‌هایشان، از رانت‌های اطلاعاتی برخوردارند و با استفاده از آن سعی می‌کنند تا با افشای اطلاعات و سِرهای مگوی رقبای سیاسی، آن‌ها را با چالش مواجه کنند. به عنوان مثال فرض کنید فلان نماینده‌ی مجلس، خبری را که در رسانه‌ها منتشر نشده، به عنوان «خبر ویژه» به سردبیر سایت نزدیک به خودش می‌دهد و او این خبر را به نقل از «یک منبع آگاه» منتشر می‌کند. چون این خبر را رسانه‌های دیگر ندارند، پس این اطلاع، یک «رانت اطلاعاتی» است. همین موضوع ظاهراً بد، باعث می‌شود تا فساد کمتر شود. چون هر مسئول تا حدی برای افکار عمومی احترام قائل است و از افشای فسادش می‌ترسد. حالا می‌خواهد این فساد سیاسی - اداری باشد یا اقتصادی. (منظورم فساد اخلاقی نیست، خوشبختانه مسئولان نظام به دلایل مختلف که در این یادداشت نمی‌گنجد، از این یکی مبرا هستند.) حالا با تصویب قوانینی که انتشار این‌گونه خبرها را به عنوان «رانت اطلاعاتی» ممنوع کند، اولین چیزی که قربانی می‌شود، پاسخگویی مسئولان حکومتی (از همه جناح‌ها و دستگاه‌ها) به رسانه‌ها (نماینده‌ی افکار عمومی) است. چون دیگر مسئولان کمتر از افشای اعمال‌شان می‌ترسند، چون این اعمال در پشت پرده‌ی سیاست انجام می‌شوند و اصولاً کمتر (و با تصویب چنین قوانینی باز هم کمتر و کمتر) منتشر می‌شوند تا خدای نکرده برای جناب مسئول فاسد، ایجاد خطر کند! به عنوان مثال اگر در قضایای کرسنت، بورسیه‌ها و... فشار رسانه‌ها وجود نداشت، فساد لاپوشانی می‌شد و مقصران، قسر درمی‌رفتند. اما با افشای این اخبار و حساس شدن افکار عمومی، نهادهای نظارتی موضوع را به شکل جدی‌تری دنبال کردند؛ اتفاقی که طبیعتاً به مذاق آن دسته از مسئولانی که در این قضایا مرتکب فساد شدند، خوش نیامد.

فایده‌ی دیگر این رانت، کمتر کردن فاصله‌ی رسانه‌های رسمی و مجوزدار با رسانه‌های بیگانه و زیرزمینی است. امروزه بخشی از مردم (در این زمینه آماری ندارم اما دست‌کم 20 درصد و دست‌بالا 80 درصد) به رسانه‌های داخلی بی‌اعتمادند و اخبار را از رسانه‌های بیگانه پیگیری می‌کنند. اما با انتشار هرچه بیشترِ این‌گونه اخبار در رسانه‌های مجوزدار، احتمال بیشتری وجود دارد که بتوان بعضی مخاطبان را از رسانه‌های بیگانه جدا کرد.

معاون مطبوعاتی ارشاد، اگر به فکر اصلاح رسانه‌هاست (که به نظر من هست) باید نه تنها جلوی رانت اطلاعاتی را نگیرد، بلکه قوانین دست‌وپاگیر رسانه‌ها برای افشای حقایق را حذف کند.

۱۱ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

آیا کشته شدن فرانسوی‌ها غم‌انگیزتر از لبنانی‌هاست؟

این اولین بار نبود که «مینی پرونده»ی «زندگی سلام» را می‌نوشتم ولی به سه دلیل خیلی خوشحالم؛ یکی این‌که سوژه‌اش خبری بود، دوم این‌که سوژه‌اش را خودم پیشنهاد دادم و سوم این‌که در این هفته، در 3 پرونده‌ی «زندگی سلام» مشارکت کردم. صفحه‌ی «زندگی سلام» را به خاطر این‌که مطالب تولیدی دارد، بیش از بقیه‌ی صفحات دوست دارم. به امید خدا ممکن است این روند ادامه داشته باشد. این هم مطلب امروزم:

اگر اهل فضای مجازی باشید، در چند روز اخیر، شاید هموطنان و دوستانی را دیده باشید که به روش‌های مختلف، با مردم فرانسه و قربانیان حوادث تروریستی پاریس همدردی می‌کنند. در چند روز اخیر بعضی‌ها عکس‌های پروفایل خود را در شبکه‌های اجتماعی به رنگ پرچم فرانسه درآوردند، در شبکه‌های اجتماعی مخصوصاً اینستاگرام با گذاشتن متن‌ها و عکس‌هایی با ملت فرانسه همدردی کردند. حتی این همدردی از فضای مجازی هم خارج و به دنیای واقعی کشیده شد؛ چند نفری از شهروندان تهرانی، به مقابل سفارت فرانسه رفتند و دسته‌های گل را در برابر ساختمانش گذاشتند و برای همدردی با آن‌ها، شمع روشن کردند. حتی در این بین، تصویری هم از خانمی در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد که روی گونه‌اش، تصویر یک چشم اشکبار را نقاشی کرده بود. حال اگر اخبار را در چند روز اخیر دنبال کرده باشید، احتمالاً درباره حادثه‌ی تروریستی بیروت هم شنیده‌اید؛ حادثه‌ای که باعث شد 43 نفر از شهروندان لبنانی کشته و 239 نفر زخمی شوند.

اما در این میان، سؤالی به وجود آمده که پاسخ به آن ضروری به نظر می‌رسد. چرا عده‌ای از هموطنان‌مان در فضای مجازی و حقیقی، با مردم پاریس همدردی می‌کنند (که قطعاً کار درستی است) ولی چنین کاری را برای مردم بیروت انجام نمی‌دهند؟ مگر نه این است که جان همه‌ی انسان‌ها (چه فرانسوی یا آمریکایی و چه لبنانی یا فلسطینی) به یک اندازه مهم است و همه به یک اندازه حق زندگی دارند؟!

ادامه مطلب...
۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان