سپیده‌دم

۱۷ مطلب با موضوع «زندگی سلام» ثبت شده است

واکاوی رابطه‌ی 5 ستاره‌ی یورو 2016 با شرایط اجتماعی کشورشان؛ به رنگ اروپا

مطلبی که در پست قبلی گفتم ورزشی است و خیلی دوست دارم نوشتنش را ادامه بدهم، این‌جاست. البته الان که دارم این پست را می‌نویسم، ساعت 12:20 ظهر چهارشنبه است و معاون سردبیر شروع کرده به خواندن و تغییر دادن مطلب من! به همین دلیل و برای این که مطلبم بعد از اصلاحات معاون سردبیر، از بین نرود، این‌جا می‌گذارمش! اصلاً به نظرم بهترین سوژه، سوژه‌ایست که معاون سردبیر ازش سر درنیاورد؛ چون اگر سر دربیاورد، می‌زند گند می‌زند به مطلب!

این مطلب را حتماً بخوانید. اگر اهل خواندن مطالب روزنامه در وبلاگم باشید، می‌دانید که در لید پست، بی‌خودی از مطلبی تعریف نمی‌کنم. ولی روی این مطلب خیلی وقت گذاشتم؛ از بعد از نماز صبح تا ساعت 9 صبح! الان هم دارم از بی‌خوابی می‌میرم! و فکر می‌کنم خیلی خیلی خوب شده. ضمناً فکر نکنید که مطلب، ورزشی‌ست. هم هست و هم نیست. باید بخوانید تا متوجه منظورم شوید.

راستی، معاون سردبیر گفت: «[برنامه‌ی] فوتبال 120 رو دوس داری؟ چون شبیه اونا نوشتی! همین متن رو براشون بفرست، تو برنامه‌شون می‌خونن!» راست می‌گوید، هم برنامه را دوست دارم و هم دوست دارم شبیه نریشن‌های آن‌ها بنویسم! این شما و این مطلب:

برای بررسی رابطه‌ی فوتبالیست‌های مسابقات یورو با وضعیت اجتماعی کشورها، 5 بازیکن شاخص را از 5 تیم این جام انتخاب کرده‌ایم و از ویژگی‌هایشان گفته‌ایم. هرکدام از آن‌ها به یک ویژگی در فوتبال امروز اروپا مشهورند که به نحوی با فلسفه‌ی فوتبالی و حتی سیاسی – اجتماعی کشورشان مرتبط است. در این بررسی، سعی کرده‌ایم که این بازیکنان، از تیم‌های مدعی عنوان قهرمانی انتخاب شوند و به همین دلیل، به بازیکنانی مثل «زلاتان ابراهیموویچ» از تیم ملی سوئد و «گرث بیل» از تیم ملی ولز نپرداخته‌ایم.

به سادگیِ مولر

وقتی در جریان «فاجعه‌ی بلوهوریزونته» تیم ملی آلمان، برزیل را در خاک خودش 7-1 شکست داد، چیزی که بیش از همه به چشم کارشناسان فوتبال آمد، تفاوت ظاهری بازیکنان دو تیم بود. موهای رنگ‌شده، تتوهای زیاد و خلاصه تیپِ فشن برزیلی‌ها، عمده‌ترین تفاوت‌های ظاهری‌شان با ژرمن‌ها بود. بعضی‌ها به طعنه می‌گفتند بازیکنان آلمان، به جای تتو کردن، تمرین می‌کنند!

ادامه مطلب...
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

فقدان آموزش شهرت، درد امروز فوتبال ما

برای این یادداشت که توی «زندگی سلام» امروز چاپ شد، خیلی زحمت کشیدم. خودم هم فکر می‌کنم خیلی خوب شده، حتماً بخوانید.

پرسپولیس ایران با یک تیم عربستانی در مسابقات جام باشگاه‌های آسیا، بازی دارد و آن‌ها پول ندارند تا بازیکنان را با هواپیما به ریاض ببرند. یکی از مدیران این تیم به همراه علی پروین، به سراغ رییس سازمان هواپیمایی می‌روند و از او می‌خواهند تا تیم‌شان را مجانی به عربستان ببرد. با کمک سازمان هواپیمایی، بازیکنان پرسپولیس به طور رایگان سوار هواپیمایی می‌شوند که قرار بوده بدون مسافر به عربستان برود و حجاج ایرانی را برگرداند.

سال‌ها از آن زمان گذشته و وضعیت فوتبال امروز ایران، زمین تا آسمان با آن روز متفاوت است. امروز، پارکینگ زمین‌های تمرین تیم‌های فوتبال ایران، پر است از خودروهایی چند صد میلیونی که چشم بازار را کور می‌کند. فوتبال که حرفه‌ای شد، دنیای فوتبال و فوتبالیست‌های ایرانی هم عوض شد. دیگر سفر رفتن آن‌قدرها هم سخت نبود. آخر پول، همه‌چیز را ساده کرده بود. دیگر فوتبالی‌ها به جای پروازهای ارزان و رایگان، به دنبال پروازهای اختصاصی بودند. دیگر به جای این‌که بازیکنی که خودروی شخصی داشت، هم‌تیمی‌های پیاده را سوار کند و به سر تمرین ببرد، پارکینگ‌های فوتبالیست‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شد. اما همین پول، آن‌قدر به فوتبال کمک کرد که فوتبال و فوتبالی‌ها را به خودش وابسته کرد؛ و در نهایت هم آن را بلعید. حالا دیگر پول، روابط اهالی فوتبال را تنظیم می‌کند. پول، جای تعصب و علاقه را در صدر معیارهای انتخاب تیم گرفته. اما علت چیست؟

بسیاری از فوتبالیست‌های ایرانی پیش از آن که مشهور و مطرح شوند، نوجوانانی معمولی و غالباً جنوب‌شهری بودند که در کوچه و پس‌کوچه‌های شهر، فوتبال بازی می‌کردند. دنیای فوتبالی‌شان تنها از زمین خاکی محله‌شان و ورزشگاه رفتن‌های آخر هفته‌ها تشکیل می‌شد. اما در عرض چند سال، به ستاره‌هایی تبدیل شدند که عکس‌شان روی صفحه‌ی اول روزنامه‌ها می‌رفت و نوجوانانی شبیه به چند سال پیشِ خودشان، از آن‌ها امضا (و اخیراً با آن‌ها عکس سلفی) می‌گرفتند. آن‌ها دیگر جز همان دقایقی که امضا و عکس می‌دادند، میان مردم زندگی نمی‌کردند. ثروت، روزبه‌روز فاصله‌شان را از مردم و هواداران بیشتر کرد. انگار زمانی که برخلاف نسل‌های سابق، از پشت شیشه‌های دودی خودروهای گرانقیمت‌شان، به مردم نگاه می‌کردند، زندگی مردم شهر برایشان رنگ می‌باخت.

اما شاید اگر کمی منصفانه‌تر نگاه کنیم، بسیاری از فوتبالیست‌ها در این ماجرا، مقصر نیستند. خیلی‌هایشان برای آن که به سرعت به این حجم از شهرت و ثروت برسند، آماده نبودند. شاید دقیق‌تر باشد بگوییم بسیاری دیگر که کمتر پایشان به محاکمه در افکار عمومی باز می‌شود، در این ماجرا مقصر هستند؛ افرادی که متولیان ورزش بودند اما برای جوانی که در عرض چند سال، به یک الگو تبدیل شده بود، برنامه‌ریزی نکرده بودند. اگر در طی دوران پیشرفت فنی یک فوتبالیست، او را از لحاظ روانی برای مواجهه با شهرت، ثروت، رسانه‌ها و هزاران مسئله‌ی ریز و درشت دیگر، آماده می‌کردند و آموزش‌های لازم را به او می‌دادند، امروز نگران نبودیم که نوجوانانی که پا در راه ورزش قهرمانی می‌گذارند، یا حتی خواسته یا ناخواسته از ورزشکاران الگو می‌گیرند، چه بر سرشان می‌آید.

۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

لمپنیسم و نتیجه‌گرایی، دو معضل بزرگ فوتبال ماست

مصاحبه با حاج‌رضایی عجیب بود، بهش گفتم از فوتبالیست‌های بااخلاق بگو، شروع کرد از «آقاتختی» گفتن! گفتم از بازیکن‌های سربه‌زیر بگو، گفت سؤال شما ربطی ندارد به موضوع! رعایت موی سفیدش را کردم وگرنه جا داشت بگویم من خبرنگارم، خودم می‌دانم از این مصاحبه چه می‌خواهم! به هر حال، مصاحبه‌ی خوبی نشد، چون هرچه مصداق خواستم، نگفت. هرچیز جذابی لازم داشتم نگفت! کلاً چیزهای به‌دردبخور کمی گفت و آخرش هم گفت بهتر است بحث را تمام کنیم چون سؤالات به بیراهه رفته! این شما و این مصاحبه بی‌خود من با امیر حاج‌رضایی که البته دانش فوتبالی‌اش را خیلی قبول دارم.

راستی تا یادم نرفته، امیر حاج‌رضایی برادرزاده طیب حاج‌رضایی، حر نهضت امام(ره) است که از گنده‌لات‌های تهران بود و در جریان قیام 15 خرداد دستگیر شد. در نهایت هم اعدام شد و به شهادت رسید.

امیر حاج‌رضایی کارشناس و مفسر فوتبال ایران، ورزش حرفه‌ای را از دهه 40 آغاز کرده اما به خاطر آن که برادرزاده‌ی «طیب حاج‌رضایی» بود که در قیام 15 خرداد بازداشت شده بود، از ادامه دادن فوتبال در عنفوان جوانی بازماند. در آن زمان حاج‌رضایی به کلاس‌های آموزشی فوتبال رفت و مربی شد. او تا اواخر دهه 70 مربی‌گری می‌کرد اما از آن به بعد، مربی‌گری را کنار گذاشت و به جرگه‌ی کارشناسان فوتبال پیوست. او به عنوان کارشناسی که علاوه بر جنبه‌های فنی، از نظر اصول اخلاقی بررسی می‌کند، شناخته می‌شود. گفت‌وگویی با او داشتیم درباره‌ی مسائل اخلاقی و فرهنگی در فوتبال ایران که در ادامه می‌خوانید:

* به نظر شما ریشه‌ی آسیب‌های اخلاقی فوتبال ما کجاست؟

برای پاسخ به این سؤال، باید برگردیم به مبانی فوتبال. در مبانی فوتبال، سه سرفصل مهم هست که عبارت‌اند از مدیریت، سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی. این سرفصل‌ها در واقع حلقه‌های مفقوده‌ی فوتبال ما هستند.

* منظور از مدیریت، باشگاه‌ها هستند یا مدیران ورزش؟

هم متولیان فوتبال و هم اغلب باشگاه‌ها. در این بین، اقلیتی

ادامه مطلب...
۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چرا به داستان نیاز داریم؟

این همون یادداشتیه که توی پست قبلی نوشتم. به نظرم خیلی خوب شده. برای نوشتن این یادداشت، 2 فصل از 4-5 فصل یه کتاب رو (پیشینه، نقش و اهمیت داستان در زندگی انسان اثر محمدرضا سرشار) خوندم. ضمناً اون زندانی رژیم پهلوی که توی پاراگراف آخر بهش اشاره شده و نشد اسمش رو بیارم، «محسن مخملباف» هستش که بعدها کارگردان شد و الان هم معلوم نیست دقیقاً چیه!

همه‌ی ما در زندگی‌مان «داستان» خوانده یا شنیده‌ایم. شاید هیچ‌کدام از آثار تولستوی را نخوانده باشیم ولی حداقل بخشی از «مدیر مدرسه»ی جلال آل‌احمد یا «موسی و شبان» مولانا را در کتاب ادبیات فارسی دبیرستان، دیده‌ایم. احتمالاً در این زمانه، کسی را نمی‌توان پیدا کرد که هیچ‌گاه داستان نخوانده باشد. اما ببینیم داستان، به عنوان پرمخاطب‌ترین گونه‌ی مکتوبات، چه اهمیتی برای زندگی انسان دارد؟ آیا تنها سیری خیال‌انگیز را به ما هدیه می‌کند؟

علاقه به داستان در میان انسان‌ها، قدیم و جدید یا فقیر و غنی نمی‌شناسد؛ پادشاهان گذشته، همان‌طور که در بسیاری از روایت‌های تاریخی گفته شده، به داستان علاقمند بودند. از پادشاهی گمنام که «قصه‌های هزار و یک شب» را برایش درست کرده‌اند گرفته تا خسروپرویز و حتی معاویه(!) که شاید وجه مشترک آن‌ها با مردم عادی، چیزی جز علاقه به داستان نباشد! در آن زمان و برای پادشاهان، مهمترین فایده‌ی داستان‌شنوی، دانستن روش مملکت‌داری بود. در قصه‌ی مشهوری نقل شده است وزیر بهرام دوم ساسانی که از خشم او می‌ترسیده، با استفاده از یک داستان، شاه را به وضعیت بد مردم سرزمینش آگاه کرده است.

بخشی از اهمیت داستان به خاطر تبادل‌های فرهنگی با دیگر ملت‌هاست. داستان‌ها معمولاً روش زندگی دیگران را به ما می‌آموزند. ما با خواندن داستان درمی‌یابیم که ملت‌ها (چه در گذشته و چه امروز) چگونه زندگی کرده یا می‌کنند. در طول تاریخ، بسیاری از آداب و رسوم، از این راه وارد فرهنگ‌های مختلف شده و با تغییراتی متناسب با وضعیت مردم منطقه‌ی مقصد، آداب و رسومی نو ساخته‌اند. به این روش، ملت‌ها بسیاری از عادت‌های خوب را از فرهنگ‌های دیگر انتخاب کرده و آگاهانه یاد گرفته‌اند.

بخش بزرگی از فرهنگ عامه‌ی همه‌ی ملت‌ها، داستان‌ها و حکایت‌هاست. بعضی از آن‌ها مانند «گلستان» و «بوستان» سعدی در دوره‌ی متوسط و بعضی دیگر مانند «کمدی الهی» دانته در دوره‌ی ضعف و انحطاط زبان‌ها نوشته شده‌اند. با این حال زبان‌شان را جانی تازه دادند و برای صدها سال بیمه کردند. امروزه بسیاری از عبارت‌های سعدی و دانته در زبان‌های فارسی و ایتالیایی، به ضرب‌المثل تبدیل شده و آن‌چنان در زبان ملت، ریشه کرده که جداشدنی نیست. این نمونه‌های عالی، زبان‌ها را از خطر نابودی نجات داده‌اند.

جریان‌های فکری و حتی سیاسی نیز در طول دوران‌های مختلف، استفاده‌های زیادی از داستان‌ها کرده‌اند. به گفته‌ی یکی از زندانیان سیاسی دوره‌ی پهلوی، مارکسیست‌هایی که در آن زمان زندانی بوده‌اند، بیشتر از آن که مهمترین منابع پایه‌ی ماتریالیستی را خوانده باشند، رمان «مادر» ماکسیم گورکی را خوانده بودند! علاوه بر آن، رمان «قلعه‌ی حیوانات» به عنوان داستانی مهم و بسیار پرفروش در اوایل جنگ سرد، با زبانی نمادین، ضربه‌ای بزرگ به دیکتاتوری کمونیسم وارد کرد؛ کاری که شاید چندین پیروزی اتحاد جماهیر شوروی را در رقابت بزرگ تسلیحاتی، بی‌اثر کرد.

علاوه بر آن آموزش، یکی از کارکردهای رسانه‌هاست که در داستان هم نمود دارد. قرآن کریم به عنوان یک نثر متعالی و شیوا، از ظرفیت‌های داستان برای آموزش استفاده کرده است. قرآن حتی تا آن‌جا پیش رفته است که داستانی را (با ویژگی‌هایی قابل استخراج) به عنوان «احسن‌القصص» معرفی کرده است؛ کاری که مشخص می‌کند داستان‌ها «خوب» و «بد» دارند و بعضی‌هایشان از بقیه بهترند. افلاطون در کتاب مشهور «جمهوریت» درباره نقش مادران برای تربیت کودکان با استفاده از داستان، نوشته است: «پرورشی که روح اطفال به وسیله‌ی حکایات حاصل می‌کند، به مراتب بیشتر از تربیتی‌ست که جسم آن‌ها به واسطه‌ی ورزش پیدا می‌کند.»

۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

برنامه‌ای پرمحتوا و جذاب برای کودکان در مسجد «نقویه»ی مشهد؛ پرده‌خوانی با فناوری روز برای بچه‌های امروز

چند دقیقه‌ی پیش، منشی سردبیر آمد و درباره‌ی یکی از پرونده‌هایم از معاون سردبیر سؤال کرد. خواست پی‌دی‌اف‌اش را برایش بفرستم. تازه یادم افتاد که این پرونده، یک یادداشت خوب دارد و توی وبلاگ هم نگذاشتم‌اش. حالا می‌خواهم این‌جا بگذارم. البته گزارش، مصاحبه‌های این پرونده و لیدش را هم می‌گذارم ولی فقط برای ثبت در وبلاگ. وگرنه تنها چیزی از این پرونده که ارزش خواندن دارد، این یادداشت است که به نظرم، حرف‌های خوبی دارد. لید پرونده را توی همین پست می‌گذارم و بقیه‌اش را در پست‌های بعدی:

از زمانی که در قهوه‌خانه‌ها، پرده‌ای کرباسی آویزان می‌کردند و یک مرد با صدای بلند، داستان‌هایی از عکس‌های روی پرده می‌گفت، سال‌ها گذشته است. پس شاید پربیراه نباشد اگر «پرده‌خوانی» را مربوط به زمانه‌ای دیگر بدانیم؛ سنتی قدیمی که سال‌هاست با ظهور تلویزیون، سینما و حالا تلفن همراه فراموش شده است. با وجود این، گروهی از جوانان مشهدی، چند سالی می‌شود که دور هم جمع شده‌اند و نوعی از پرده‌خوانی جدید را به راه انداخته‌اند؛ پرده‌خوانی از روی پرده‌ای که از جنس کرباس نیست، جایی که قهوه‌خانه نیست و مهم تر، برای مخاطبی که اصلاً باحوصله نیست. آن‌ها در مسجد «نقویه»ی مشهد برای کودکان، پرده‌خوانی آیینی می‌کنند. تصاویری که آن‌ها نمایش می‌دهند، نقاشی‌هایی نیمه‌متحرک است از داستان‌های قرآن و زندگی ائمه‌ی اطهار(ع) که روی پرده می‌اندازند و مجری که خودش یک روحانی ا‌ست، قصه‌ها را روایت می‌کند. پرونده‌ی امروز «زندگی سلام» به مراسم پرده‌خوانی چهارشنبه‌‌شب‌های مسجد نقویه‌ی مشهد می‌پردازد. اگر امشب برای ساعت 5/8 تا 10 برنامه‌ای برای خوشحال کردن کودک‌تان ندارید، تفریحی پرمحتوا، جذاب و رایگان را به شما پیشنهاد می‌کنیم: مشهد، بولوار احمدآباد، نبش عارف، مسجد نقویه.

۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

گفتگو با ششمین ایرانی که پایش به قطب جنوب رسیده

این همون مصاحبه‌ایه که توی پست قبلی گفتم.

دکتر «حمید خسروجردی» متخصص کودکان و استادیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد، ششمین ایرانی است که به قطب جنوب پا می‌گذارد. اما پیش از آن که به این سفر جالب برود، گفت‌وگویی یک ساعته را در مطب‌اش انجام دادیم. زمانی که این گفت‌وگو را می‌خوانید، دکتر خسروجردی، صحیح و سالم، مشغول گشت‌وگذار روی یخ‌های قطب جنوب است.

* چرا قطب جنوب را برای مسافرت انتخاب کردید؟

قطب شمال سال به سال گرم‌تر و کوچک‌تر می‌شود. بنابراین برای سفر، خیلی مناسب نیست. اما برخلاف قطب شمال، قطب جنوب هر سال بزرگ‌تر می‌شود! در حالی که تصور همگانی این است که یخ‌های کره‌ی زمین باز می‌شوند و زمین گرم‌تر می‌شود...

ادامه مطلب...
۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

یک تنبیه مردمی برای دولت‌های جنگ‌طلب منطقه‌ای

روتیتر این مطلب، (که مینی‌پرونده‌ی امروز بود) «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهایی که دولت‌شان حامی داعش است» است. معمولاً وقتی می‌خواهم مطالب روزنامه را این‌جا بگذارم، روتیتر را قبل از «؛» (نقطه‌ویرگول) می‌گذارم. اما این بار اگه می‌خواستم این کار را بکنم، «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهایی که دولت‌شان حامی داعش است؛ یک تنبیه مردمی برای دولت‌های جنگ‌طلب منطقه‌ای» می‌شد! البته راستش روتیتر اولیه این‌قدر هم طولانی نبود: «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهای حامی داعش» اما سردبیر اشاره‌ی جالب و البته صحیحی کرد. او گفت در تمام این مطلب، تفاوت «دولت» و «کشور» را رعایت کنیم. که البته نتیجه‌اش این‌جوری شد! حالا از همه‌ی این‌ها بگذریم، خودم قبول ندارم مطلب، مطلبِ خوبی شده. اما سوژه، سوژه‌ی خوبی بود!

حدود 5 سال است که گروه تروریستی داعش با بی‌رحمی، چند ملت مسلمان را تحت فشار قرار داده و نیروی مبارزه‌ی مردم منطقه را که می‌توانسته صرف مقابله با اسراییل شود، به یک مبارزه بیهوده بین مسلمانان تقلیل داده است. در این میان چیزی که واضح است، حمایت‌های مالی و تسلیحاتی بعضی از دولت‌های منطقه از این گروه تروریستی است که باعث شده این گروه به یک غده‌ی سرطانی در میان کشورهای مسلمان تبدیل شود. حالا در آستانه‌ی نوروز و احتمالاً سفرهایی که ممکن است به مقصد کشورهای منطقه‌ای انجام شود، تعدادی از فعالان فضای مجازی برای نشان دادن اعتراض خود، کمپین «تحریم سفر به کشورهای حامی داعش» را راه‌اندازی کرده‌اند.

ادامه مطلب...
۲۲ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

چگونه نامه‌ی رهبر انقلاب را به جوانان غربی برسانیم

مطلبی که شنبه صبح نوشتم و امروز به عنوان مینی‌پرونده‌ی «زندگی سلام» چاپ شد. روتیتر مطلب «چگونه نامه‌ی رهبر انقلاب را به جوانان غربی برسانیم» و تیترش «رسانه ماییم» هست.

وقایع تروریستی دو هفته‌ی پیش پاریس، مثل حمله به دفتر نشریه‌ی «شارلی ابدو» در دی ماه پارسال، طبق معمولِ اتفاقات تروریستی اروپا و آمریکای شمالی، بهانه خوبی به دست رسانه‌های بزرگ غربی و گروه‌های ضداسلامی داد تا پروژه‌ی بزرگ اسلام‌هراسی را با شدت بیشتری ادامه بدهند. در این بین، رهبر انقلاب اسلامی برای مقابله با این جریان، نامه‌ای سرگشاده خطاب به جوانان غربی منتشر کردند که به نوعی در ادامه‌ی نامه‌ی پارسال ایشان بود اما این بار به جای «دعوت به شناخت بی‌واسطه از اسلام»، از «تروریسم به عنوان یک درد مشترک بین مسلمانان و غربی‌ها» سخن گفتند اما چون قاعدتاً رسانه‌های غربی بنا بر سیاست‌هایشان، بنا ندارند پیام این نامه را به مخاطبانش برسانند، این بار رسانه، ما مردم هستیم. مینی‌پرونده‌ی امروز «زندگی سلام» به راهکارهایی اختصاص دارد که به کمک آن‌ها و بدون نیاز به مهارت‌های خاص و تنها با داشتن حساب کاربری در شبکه‌های اجتماعی، می‌توانیم پیام رهبر انقلاب را به دست جوانان غربی برسانیم:

ادامه مطلب...
۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

آیا کشته شدن فرانسوی‌ها غم‌انگیزتر از لبنانی‌هاست؟

این اولین بار نبود که «مینی پرونده»ی «زندگی سلام» را می‌نوشتم ولی به سه دلیل خیلی خوشحالم؛ یکی این‌که سوژه‌اش خبری بود، دوم این‌که سوژه‌اش را خودم پیشنهاد دادم و سوم این‌که در این هفته، در 3 پرونده‌ی «زندگی سلام» مشارکت کردم. صفحه‌ی «زندگی سلام» را به خاطر این‌که مطالب تولیدی دارد، بیش از بقیه‌ی صفحات دوست دارم. به امید خدا ممکن است این روند ادامه داشته باشد. این هم مطلب امروزم:

اگر اهل فضای مجازی باشید، در چند روز اخیر، شاید هموطنان و دوستانی را دیده باشید که به روش‌های مختلف، با مردم فرانسه و قربانیان حوادث تروریستی پاریس همدردی می‌کنند. در چند روز اخیر بعضی‌ها عکس‌های پروفایل خود را در شبکه‌های اجتماعی به رنگ پرچم فرانسه درآوردند، در شبکه‌های اجتماعی مخصوصاً اینستاگرام با گذاشتن متن‌ها و عکس‌هایی با ملت فرانسه همدردی کردند. حتی این همدردی از فضای مجازی هم خارج و به دنیای واقعی کشیده شد؛ چند نفری از شهروندان تهرانی، به مقابل سفارت فرانسه رفتند و دسته‌های گل را در برابر ساختمانش گذاشتند و برای همدردی با آن‌ها، شمع روشن کردند. حتی در این بین، تصویری هم از خانمی در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد که روی گونه‌اش، تصویر یک چشم اشکبار را نقاشی کرده بود. حال اگر اخبار را در چند روز اخیر دنبال کرده باشید، احتمالاً درباره حادثه‌ی تروریستی بیروت هم شنیده‌اید؛ حادثه‌ای که باعث شد 43 نفر از شهروندان لبنانی کشته و 239 نفر زخمی شوند.

اما در این میان، سؤالی به وجود آمده که پاسخ به آن ضروری به نظر می‌رسد. چرا عده‌ای از هموطنان‌مان در فضای مجازی و حقیقی، با مردم پاریس همدردی می‌کنند (که قطعاً کار درستی است) ولی چنین کاری را برای مردم بیروت انجام نمی‌دهند؟ مگر نه این است که جان همه‌ی انسان‌ها (چه فرانسوی یا آمریکایی و چه لبنانی یا فلسطینی) به یک اندازه مهم است و همه به یک اندازه حق زندگی دارند؟!

ادامه مطلب...
۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

خلاقیت با چاشنی جسارت

این مطلب، در پرونده‌ی امروز «زندگی سلام» که درباره چند برنامه‌ی آموزشی و خوب صداوسیما بود، چاپ شد. از من به شما نصیحت: برنامه‌ی «جیوگی» را حتماً دنبال کنید! البته متأسفانه تیتر پرونده‌ی امروز، خیلی خیلی بد بود. حیف شد، می‌توانست پرونده‌ی بهتری بشود اگر تیتر بهتری داشت. به هر حال این شما و این هم معرفی برنامه‌ی جیوگی:

اولین سؤالی که ذهن مخاطب را درگیر می‌کند، این است که «جیوگی» یعنی چه؟ همان‌طور که شاید بدانید، «جیوه» تنها فلز مایع و ماده‌ای است که به خاطر رنگ و خواص فیزیکی‌اش، به نماد «سیال بودن» و «پویایی» تبدیل شده. گروه سازنده‌ی جیوگی هم بر همین اساس، «جیوگی» را به معنای «جیوه‌ای بودن»، در برابر «ایستایی» و در نتیجه تمایل به «حفظ وضع موجود» گرفته‌اند. آن‌ها در این برنامه، می‌خواهند شرایط کنونی جامعه و ساختارهای اجتماعی حاکم بر آن را به چالش بکشند و از دل این چالش جدی، نظمی جدید را تئوریزه کنند.

هر هفته از برنامه‌ی جیوگی، 3 قسمت دارد که شنبه، یکشنبه و دوشنبه بعد از خبر ساعت 20:30 شبکه‌ی دو، پخش می‌شود و محور هر سه برنامه، یک محصول فرهنگی-رسانه‌ای (فیلم، کتاب، موسیقی یا...) است. برنامه‌ی اول (شنبه‌ها) بحثی است که 20-30 نفر حاضران داخل استودیو، درباره‌ی محصول دارند. آن‌ها هرچند ممکن است در یک موضوع، کارشناس باشند اما چون از قبل، نمی‌دانند سوژه و محصول مورد اشاره‌ی آن برنامه چیست، صرفاً «مخاطبان» محصول فرهنگی هستند و باید در لحظه، تصمیم بگیرند که درباره‌ی سوژه‌ی مورد بحث، چه نظری دارند. برنامه‌ی یکشنبه، گفت‌وگویی 30 دقیقه‌ای است با یک مهمان ویژه که معمولاً تولیدکننده‌ی اثر است. موضوع این برنامه، برخلاف شنبه‌ها که محصول از دیدگاه مخاطبان بررسی می‌شود، نظر مهمان برنامه است درباره تفسیرها و تأویل‌هایی که از محصول فرهنگی آن هفته و ارتباطی که با سوژه‌ی برنامه دارد. شب سوم یعنی دوشنبه شب، نام برنامه «رادیکال جیوگی» می‌شود؛ این برنامه که به نوعی جمع‌بندی دو شب قبل است، شامل گفت‌وگو با صاحب‌نظران درباره‌ی سوژه آن هفته و پخش خلاصه‌هایی از دو برنامه‌ی قبلی می‌شود.

سردبیر و در واقع محور برنامه، «میلاد دخانچی» است که خودش اجرا هم می‌کند. دخانچی دانشجوی دکترای رشته «مطالعات فرهنگی» است که دغدغه‌هایش، او را به این سو کشانده. او که سال‌ها در کانادا زندگی کرده، پیش از این سابقه‌ی تولید و اجرای برنامه‌ی «گره» برای شبکه 3 سیما و کارگردانی تعدادی مستند را دارد.

جیوگی، یک صفحه‌ی فعال اینستاگرام به آدرس Instagram.com/instajivegi هم دارد که مهمترین پل ارتباطی مخاطبان با گروه برنامه‌ساز و هم‌چنین راه اطلاع‌رسانی درباره‌ی برنامه است. آن‌ها به صورت فعالانه به نظرات این صفحه جواب می‌دهند و یک ارتباط دوسویه را با مخاطبان‌شان ایجاد کرده‌اند.

۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان