طنین فریادِ حاتمی‌کیا در هر دوره، پژواکی از صداهای اطرافش است؛ گاهی مانند «دعوت» با لحن اعتراضی و گاهی با «ارتفاع پست» هشدارگونه. حاتمی‌کیا در زمانه‌اش نفس می‌کشد ولی مرعوب آن نمی‌شود. در سال 76 و در آغاز دوران مدنیت جامعه‌ی ایران، با «آژانس شیشه‌ای» از تقابل منطق ماتریالیستی و آرمان‌گرایی سخن می‌گوید؛ با «موج مرده» برای پایان یافتن عصر پهلوانان مرثیه می‌سراید و با «دعوت» به عصیانِ بشر در برابر خالق خود اعتراض می‌کند. حاتمی‌کیای «دیده‌بان»، حاتمی‌کیای «به نام پدر» و حتی «وصل نیکان» است. شاید حتی کوتاه‌ماندن دستش از جایزه‌های اصلی جشنواره‌ی امسال و تحمل بعضی توهین‌ها و تهمت‌ها، به خاطر دفاعش از شیارِ مظلوم جشنواره نباشد؛ شاید ابراهیم تاوان نگاهش به زمانه‌اش را می‌دهد. از این جهت، حاتمی‌کیا و دیگر هم‌سلکانش در مقابل دسته‌ای از هنرمندان قرار می‌گیرند که چون در هر شرایطی درگیر اوهام و خیالات خود هستند، هم‌چنان «خیانت» را دستمایه‌ی آثارشان قرار می‌دهند. اما هنرمندِ درونِ جامعه که تغییرات فرهنگی و اجتماعی را زودتر از روشنفکران منزوی و همچنین اهالی سیاست می‌فهمد، نسبت به تغییرات فضای اطرافش حساس است.

امروز نیز حاتمی‌کیا در واکنش به فضای جامعه‌ی ایران، حرفش را با «چ» می‌زند. از 2 یا 3 سال قبل و با افزایش فشارهای اقتصادی تحمیلی بر ملت ایران، زمزمه‌هایی مبنی بر دست کشیدن از خواسته‌های قانونی و کنار آمدن با ابرقدرت‌ها، با نام‌هایی زیبا همچون «دوستی با دنیا» و «تنش‌زدایی» خصوصاً در میان برخی از جوانان و روشنفکران به راه افتاد. چ حاصل برخورد حاتمی‌کیا با این جو است. چ مذاکره را نفی نمی‌کند ولی برای آن شرط می‌گذارد. چمران در امان نیم‌ساعته با جمله‌ی «کاشکی می‌شد، اما رو حرفاشون نمی‌شه حساب کرد» علاقه‌اش را به مذاکره به عنوان راهی برای صلح نمایان می‌کند و بلافاصله شرط آن را «قابل اعتماد بودن طرف مذاکره» عنوان می‌کند. در چنین شرایطی چمران جنگ را به مصلحت نمی‌داند زیرا نمی‌خواهد برای صلح، دست به دامان جنگ شود. ولی پس از حمله به بیمارستان و هلیکوپتر امداد که ادعای طرف مقابل را مبنی بر طرفداری از مردم، پوچ می‌بیند مقاومت را انتخاب می‌کند نه تسلیم. این مقاومت که به نظر می‌رسد به شهادت منتهی شود، با اشاره‌ای واضح به داستان شکافتن دریا با عصای حضرت موسی(ع) و نجات قوم بنی‌اسراییل، به پیروزی محض بدل می‌شود. در واقع حاتمی‌کیا می‌گوید امشب را دوام بیاورید، صبح پیروزی نزدیک است. چ حتی هدف از مذاکره را هم مشخص می‌داند. چمران در مذاکره با دکتر عنایتی تأکید می‌کند که مذاکره برای «مردم» است نه «بحثهای خصوصی و فلسفی». در واقع شهید چمران هدف مذاکره را دفاع از مردم می‌بیند نه رفع سوءتفاهمات و اثبات حسن نیت!

دیگر حرف مهم چ، تأکید بر تعامل در عین اختلاف نظر است. چمران در مواجهه‌ی اولیه‌ی وصالی و فلاحی گوشه‌ای می‌نشیند، اجازه می‌دهد تا با هم درگیری لفظی پیدا کنند و تا پایان این برخورد چیزی نمی‌گوید. مشابه این رفتار در درگیری دستمال‌سرخ‌ها و مدافعان بومی شهر نیز تکرار می‌شود که آن‌جا هم چمران اختلاف نظر را طبیعی می‌داند. چمران لحظه‌ای وارد درگیری می‌شود که به روی هم اسلحه می‌کشند. اشاره‌ی تا حدی گل‌درشت فیلم به آیه‌ی «...واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا» نیز گویای همین موضع حاتمی‌کیاست. در واقع چمران بر اساس این دستور قرآنی بار دیگر تعامل را با وجود اختلاف نظر ضروری می‌داند.

اما یکی از لحظه‌های مهم فیلم، سکانس خلاصه‌ی فیلم است. بنا بر عادتی دیرین، حاتمی‌کیا دوست دارد که در یک سکانس کل حرف فیلم را بزند؛ چ نیز از این قاعده مستثنی نیست. در سکانسی که در بیمارستان، چمران بالای سر هانا ایستاده بود و داشت او را مجاب به رفتن می‌کرد، یک نفر از کردها (دشمن) آمد و چمران برای این‌که به هانا و فرزندش و زخمی روی زمین (مردم) آسیبی نرسد، ابتدائاً درگیری را آغاز نکرد. چمران با وجود این‌که اسلحه را آماده‌ی شلیک داشت و دشمن آمادگی درگیری را نداشت، فقط می‌خواست شر دشمن را از سر هانا دور کند تا با درگیری، آسیبی به آن‌ها نرسد. ابتدا خواست او را متواری کند؛ اما وقتی متوجه شد که برای دشمن، مردم عادی مهم نیستند، مجبور به تیراندازی برای دفاع از مردم شد تا جایی که نیروهای کمکی (محافظش و وصالی) رسیدند. این سکانس گویای خلاصه‌ی حرف حاتمی‌کیاست. او در دوره‌ای که عده‌ای دوگانه‌ی معیشت یا عزت را تبلیغ می‌کنند، حرف‌هایی تازه را با زبان هنر می‌زند. «چ» حرف امروز حاتمی‌کیاست.