عاشق گل «دست خدا» و مسابقهی یکچهارم نهایی آرژانتین-انگلیس در جام جهانی 1986 هستم. پارسال هم برایش مطلبی کوتاه (یک متن حدوداً 400 کلمهای و عکسی کوچک از لحظهی ضربهی دست) کار کردم. با آن که هیچ علاقهای به کشور آرژانتین و سیاستهای گذشته و حال آنها و نظامیهای حاکم بر آن کشور در آن دوره (دهه 80 و 90) ندارم، مارادونا را هم به عنوان یک فوتبالیست نابغه دوست دارم، نه بیشتر؛ اما این واقعه به شدت برای من جذاب است. از این حس انتقامجویی ملی، بازگرداندن اعتماد به نفسِ ازدسترفته و بازسازیِ غرور جریحهدارشدهی ملت آرژانتین توسط یک ستارهی ورزشی خوشم میآید. و البته شکست انگلیس به عنوان کشوری که نفرتانگیز است. اصلاً این حقیقت که ملت آرژانتین سالهاست به یک گل غیرقانونی (با ضربهی دست) و در واقع یک «دروغ» افتخار میکنند، واقعاً هیجانانگیز است.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید برای چاپ این مطلب، 1 سال صبر کردهام! وقتی پارسال برای چاپ همان مطلب 400 کلمهای، دنبال عکسی از این واقعه میگشتم، به نکتهای جالب برخوردم. تصاویر این واقعه، بیش از یک اتفاق بسیار مهم فوتبالی متنوع بود. یعنی «خاطرهانگیزی» و «اهمیت ورزشِیِ» این گل، تنها ارزش حاکم بر این تصاویر و این واقعه نبود. چیزی که در عکسها و تصویرسازیها دیدم، یک احساس غرور و افتخار ملی بود. گرچه من آرژانتینی نیستم و موفقیتهای ملت آرژانتین برایم تفاوتی با توفیقهای دیگر ملل نمیکند، اما دیدن این غرور ملی، آن هم برای یک اتفاق فوتبالی، برایم جذاب بود. ضمن این که تنوع عکسها آنقدری بود که احساس کنم میتواند سوژهی یک گزارش تصویری خوب باشد. پارسال آنقدر وقت نداشتم که این گزارش تصویری را برای چاپ آماده کنم ولی عکسهایش را در یک پوشه به نام «گل دست خدا 1 تیر 95» ذخیره کردم و به مدت یک سال (!) دم دستم نگه داشتم تا یادم نرود! این انگیزه، وقتی تقویت شد که کتاب «فوتبال علیه دشمن» را خواندم و دربارهی آثار اجتماعی آن گل، بیشتر دانستم. به هر حال، پست بعدی، این مطلب است که مطلب خوبی شد و چند هزار تومان (!) «کارانهی تشویقی» برایم داشت!