حتماً شما هم در زندگیتان سؤالهای بیجواب دارید؛ از همانها که گاهی اوقات به ذهنتان میرسد و چون خیلی در زندگی درگیرشان نیستید، باز فراموش میکنید. امروز که قطعهی «چنگیز» از آلبوم «امیر بیگزند» محسن چاوشی را گوش میکردم، این سؤال یک بار دیگر در ذهنم رژه رفت. برای شما مطرح میکنم، شاید بتوانید کمک کنید. از یکی دو نفر که احتمال میدادم پاسخهایی داشته باشند، هم پرسیدهام ولی آنها از خودم کمتر میدانستند! البته ایدههایی برای جوابش دارم ولی خیلی نامطمئن هستند. اصلاً نمیتوانم آنها را به عنوان پاسخ قطعی این سؤال قبول کنم. ابتدا، 2 مثال میزنم و بعد سؤالم را با توجه به مثالها مطرح میکنم:
1) شاید برای ما ایرانیها، منفورترین سلسلهی پادشاهی، سلسلهی ایلخانان باشد. کسانی که از قتل عطار بزرگ تا آتش زدن کتابهای کتابخانههای بزرگ ایران آن زمان، هرچه بیفرهنگی که میتوانستند کردند! هرچه هم فعالیتهای مثبت (از جمله ساخت رصدخانهی مراغه) از آنها در تاریخ مانده، از صدقهسری امثال «خواجه نصیرالدین طوسی» است. اما مغولها در کنار این دشمنی با فرهنگ، کارهای دیگری هم کردهاند! آنها در حدود 8 سده پیش، بزرگترین حکومت تاریخ را (از حیث وسعت قلمرو) ایجاد کردند. «قوبلایخان» پنجمین خاقان ایلخانی و برادر کوچکترِ «هلاکو»ی معروف، عظیمترین گسترهی قدرت را در تاریخ بشریت داشته است. مرزهای امپراتوری مغول در زمان او، از شرقیترین نقاط چین و روسیهی امروزی آغاز میشد و تا ترکیه و عراق در آسیا و اکراین در اروپا ادامه داشت.
حکومت بینظیر آنها، از متحد کردن قبایل جنگاور مغول توسط چنگیزخان مشهور، شروع شد. بعد از او، خاقانها یکی پس از دیگری بر تخت نشستند و تا توانستند کشتند و کشتند، تا نیمی از جهان را مسخر خود کردند. میدانید سلسلهی عجیب و غریب بنیعباس هم که از زمان امام صادق(ع) شروع شد و 508 سالِ خورشیدی (!) دوام داشت، با حملهی همین هلاکوخان نابود شد.
اما مغولها الان کجا هستند؟! آیا تا به حال در اخبار تلویزیون (یا اینترنت!) خبری از آنها شنیدهاید؟ تیم فوتبالشان را دیدهاید؟ فیلمی سینمایی که ساختهی سینمای مغولستان باشد دیدهاید؟ گردشگری را دیدهاید که به «اولانباتور» سفر کند؟ خط و زبان مغولی را جایی دیدهاید؟ حتی یک نفر سیاستمدار مغول را میشناسید؟ احتمالاً پاسخ بسیاری از شما به این سؤالات، مانند من «نه» باشد! در واقع، آنها از بزرگترین امپراتوری تاریخ، به کشوری کاملاً بیاهمیت و مطلقاً بیتأثیر در معادلات جهانی تبدیل شدهاند؛ از عرش به فرش.
2) یادم میآید جایی شنیدم در آلمانِ پس از جنگ بینالملل دوم (روزی خواهم نوشت که چرا نمیگویم «جنگ جهانی») در میدانهای بزرگ شهرها، سیبزمینی (که یکی از ارزانترین غذاهاست) میکاشتند تا بخورند و از گرسنگی نمیرند. استاد اقتصاد مهندسیام هم میگفت که بالاترین نرخ تورم ثبت شده در تاریخ، مربوط به آلمان در پایان جنگ (حدود سال 1945 و 1946) با تورم ماهیانه 400 درصد است. یعنی قیمت اجناس در آن زمان، در طول حدود 30 روز، 40 برابر میشده! علاوه بر آن، پس از جنگ، بسیاری از مردان 18 تا 35 سال این کشور، کشته شده یا نقص عضو پیدا کرده بودند. همچنین بسیاری از کشورها به خاطر 2 جنگ بزرگ که آلمانیها به راه انداخته بودند، حاضر نبودند بهشان کمک کنند، شهروندانشان به شدت در سطح اروپا منفور بودند و... .
اما حالا آلمان جذابترین کشور دنیا برای زندگی و همچنین قدرتمندترین اقتصاد اروپاست. حتماً میدانید آن عددِ 1 در اصطلاح مشهور «5 بهعلاوهی 1»، آلمان است. آلمان تنها کشوریست که عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل نیست (پس حق وتو ندارد) و در مذاکرات هستهای ایران شرکت میکند. «مرکل» تنها رهبری بود که اعلام کرد کشورش میتواند رقم عجیبِ 800 هزار پناهجوی سوری و عراقی را در 2 سال پذیرش کند. آلمان بیشترین وامهای اقتصادی را برای ترمیم اقتصاد یونان، به این کشور پرداخت کرد. و چندین شاخص دیگر که نشان میدهد آلمان، پس از سال 1945، از خاک برخاسته و به بالاترین سطوح اقتصادی رسیده است؛ از فرش به عرش.
برای این که مطلب طولانی نشود، به همین دو مثال اکتفا میکنم ولی مثالهای دیگری هم وجود دارد. برای «از عرش به فرش»، امپراتوری عثمانی و مقدونیه به ذهنم میرسد. برای «از فرش به عرش» هم ژاپن پس از جنگ دوم بینالملل، روسیه بعد از فروپاشی شوروی و حتی ایران بعد از حکومت قدرتمند شاهعباس اول صفوی.
حالا سؤال این است: چرا بعضی توانستند و بعضی نتوانستند؟! چطور میشود که ملتی، بعد از رسیدن به حضیض، سربرمیآورد و ملتی بعد از یک اوج بزرگ، نابود میشود؟ دقت کنید که پاسخ این سؤال، سیاستهای اقتصادی دولتهای پس از جنگِ آلمان یا اختلاف نسل آخر خاقانهای مغول نیست. چون سیاستهای اقتصادی با کمی تغییرات، میتوانند در کشورهای دیگر هم اجرا شوند. بسیاری از کشورهای دیگر، از سیاستهای اقتصادی آلمان الگو گرفتند یا از اشتباهات خانهای مغول عبرت گرفتند اما رسیدنِ از عرش به فرش (یا از فرش به عرش) فقط چند بار در طول تاریخ اتفاق افتاده است. سؤال این است که چرا آن چند کشور توانستند و خیلیها نتوانستند؟ مگر الگوی شکستها و پیروزیهای قبلیها در اختیار همه نیست؟ مگر همه نمیتوانند کارهای آلمان را تکرار کنند و کارهای مغولها را تکرار نکنند؟