تأملی بر یک حقالناس کوچک
نمیدانم تا به حال به خیاطی، لباس سفارش دادهاید یا نه. به عنوان یک آدم چاق، احتمالاً خیلی بیشتر از دیگران به خیاطی میروم؛ برای اندازه گرفتن، بلند کردن، گشاد کردن، رفو کردن و... و البته بدقولیهای خیاط! این یکی، به نظر من مهمترین ویژگی هر خیاط است! ازش میپرسم: «کی بیام؟» میگوید: «یه هفته دیگه.» در حالی که اگر بگوید 10 روز دیگر، من ول نمیکنم بروم جای دیگر که! من بعد از مدتها و آزمایش چند خیاطی، بالأخره این یکی را پیدا کردهام که به نظرم کارش خوب است، انصاف دارد، مغازهاش همیشه باز است، خودش پارچههای نسبتاً متنوعی هم دارد و نسبتاً هم باانصاف است. و خلاصه با هم رفیق شدهایم. اما لامصب در دهانش نمیچرخد دو روز بیشتر بگوید! مطمئنم بعد از این همه وقت، توانسته تخمین زدن زمان دوخت برای هر لباس را یاد بگیرد و چون خودش صاحب مغازه است، میداند دیگر چه قولهایی داده است و کی وقت دارد و کی سرش شلوغ است. اما بدقولیاش ردخور ندارد. جالب آن که حتی حالا که بعد از مدتها یاد گرفتهام که حتماً وعدهاش چرند است و خودم 2-3 روز دیرتر میروم، باز هم لباس را آماده نکرده! شاید من از دستش دلگیر نشوم و باز هم بروم اما او باید خودش به وقت مشتریاش احترام بگذارد.
به نظرم همین وقت، یکی از حقالناسهای مهم است. از این جهت، صاحبان مشاغل تولیدی (مثل همین خیاطی) و بسیاری از کارمندان دولت که با ارباب رجوع سر و کار دارند، این حقالناس را بر گردن دارند. نمیگویم من ندارم یا شغل من اینطوری نیست، ولی کمتر هست. اما در مجموع منظورم، بیشتر تفاوت این جنس از حقالناس، با جنسی است که ما معمولاً به عنوان «حقالناس» میشناسیم؛ اگر با خودرویمان با خودروی پارکشده تصادف کردیم، اگر منکارتمان شارژ نداشت یا یادمان رفت بزنیم، یا هر چیز دیگر. اینها همه حقالناس هستند ولی همهاش نیستند. بگردیم ببینیم کجا وقت کسی را تلف کردیم، کجا با تحقیر و تخفیف کارِ کسی، او را از ادامهی راهش ناامید و سرخورده کردیم و حتی کجا ذهن کسی را بیهوده مشغول کردیم. اگر قرار باشد همهی اینها را حساب کنند، خدایی ما که بیچاره میشویم...
الهی! عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک...