سپیده‌دم

گزارش کوتاه از یک وعده سینما

این پست و دو تای بعدی را بلافاصله بعد از سینما نوشتم و حالا بعد از ویرایش، منتشر می‌کنم.

همین الان از سینما، رسیدم خانه. ساعت 1:20 دقیقه‌ست و فکر می‌کنم اگه ننویسم، می‌میرم! درباره‌ی فیلم، در یک پست جداگانه نوشته‌ام؛ پست بعدی. اما از سینما و حال و هوایش می‌خواهم بگویم. اولین نکته به نظرم توصیف یکی از همراهان‌مان است. برای اولین بار می‌دیدمش و واقعاً افتضاح بود! یعنی حاضرم تا خرخره توی لجن فرو بروم ولی یک بار دیگر هم‌صحبتش نشوم! در جشنواره‌ی امسال، فقط وقتی به سینما می‌روم که این بابا، نباشد. حتی یک دقیقه هم قابل تحمل نیست، حتی یک دقیقه. وقتی خواستم سردبیر را نشانش بدهم، چنان گفت «می‌شناسمش، خودم باهاش کار کردم» که می‌خواستم با پشت دست بزنم توی دهانش! اعتماد به نفسش در درجه‌ی عالی بود. بدتر از همه چیز، وقتی بعد از دیدن فیلم، دیدم که برای سلام و علیک کردن با سردبیر روزنامه، سر و دست می‌شکند، واقعاً برای این حجم از تلاش برای کسب موفقیت با استفاده از رابطه، متأسف شدم. خدایا، من را از شر چنین تلاشی نگاه دار.

گفتم سردبیر، یادم افتاد که همین چند دقیقه‌ی پیش، سردبیرمان یک پست کوتاه در یک کانال تلگرامی 260 هزار نفری گذاشته و آن را در دو کانال 40 هزار نفری هم فوروارد کرده! چی گذاشته؟ یک عکس از فیلم، به اضافه یک دل‌نوشته‌ی دو خطی درباره‌ی فیلم! جالب می‌شود که آدم برود سینما، و وقتی برمی‌گردد، دلنوشته‌ای را برای 260 هزار نفر بگذارد! فکر می‌کردم فقط سلبریتی‌ها می‌توانند دل‌نوشته‌ای منتشر کنند که در ایکی‌ثانیه، چند ده هزار نفر ببینند. باید حس جالبی باشد.

اما حس خیلی بدی که داشتم، آن بود که در طول تماشای فیلم، متوجه زبان استعاری‌اش نشدم. یادم می‌آید وقتی برای اولین بار، فیلم «چ» را در سینما می‌دیدم، متوجه زبان استعاری‌اش شدم. ولی این‌جا نتوانستم. به هر حال تجربه‌ای عالی بود، مخصوصاً نشستن روی طبقه‌ی دوم سالن سینمای آفریقا. درباره‌ی زبان استعاری هم در دو پست بعدی، نوشتم.

۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

گیرهای معاون سردبیر

الان که دارم این مطلب را می‌نویسم ساعت 7:52 صبح است. از حدود 7:30 یادِ گیری افتادم که دیروز، معاون سردبیر، به کسانی که پرونده‌ی چاپ امروز را بسته بودند داده بود. بعد یاد گیرهایی افتادم که به خودم می‌دهد و اعصابم از دستش خورد شد! اصل ماجرا این بود که دوستان با محمد گلریز، به عنوان خواننده‌ی ترانه‌های انقلابی صحبت کرده‌اند و او اعلام کرده که 2000 سرود خوانده؛ نه 2000 اجرای مختلف، بلکه 2000 سرود مختلف. این عدد برای من هم شگفت‌انگیز است. اما این نکته هم وجود دارد که او در مصاحبه‌اش چنین حرفی را «زده». درحالی‌که معاون سردبیر می‌گفت حرفش غیرمنطقی است و نباید چاپ بشود. من درباره‌ی سرودهای محمد گلریز قضاوت نمی‌کنم، اما بچه‌هایی که پرونده‌ی امروز را بسته بودند، خیلی از دستش کفری بودند که «به حرفی که یارو زده، گیر می‌دهد». اما حداقل این خوبی را داشت که بالأخره امروز گوشه‌ای از گیرهایی که به من می‌دهد را درک کردند. هرچند این‌ها کمتر با او بحث کردند و به جایش پشت سرش از گیرهای عجیب و غریبی که می‌دهد، صحبت کردند. من هم سفره‌ی دلم باز شد و حسابی برایشان روضه خواندم که «این وضع هر روز من است» و این حرف‌ها!

۱۹ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

رضا عطاران کارگردان خونخوار، به جشنواره نیامد!

سلام. نمی‌دانم چطوری ولی چند روزی است که خوب طنز می‌نویسم! یکی چاپ شد، این یکی هم چاپ می‌شود. البته این پست را ساعت 2 بعد از ظهر دیروز (که هنوز صفحه‌مان را صفحه‌آرایی هم نکردیم) می‌نویسم. ولی می‌دانم قرار است مطلبم را چاپ کنم.

سلام. همون‌طور که خبر دارین یا لاقل الان خبردار شدین، جشنواره فیلم فجر شروع شده. اگه الان خبردار شدین، باید بگم آزاد، دست‌ها رو بندازین!

حامد بهداد از بس نقش آدم عصبی و دعوایی بازی کرده و خیلی هم توی نقش‌هاش فرو میره، توی نشست خبری هم فکر کرده هنوز داره فیلم بازی می‌کنه و به زمین و زمان اعتراض کرده! تازه خیلی خودداری کرده وگرنه ممکن بود همون‌جا 3-4 نفر رو روی زمین دراز کنه! ضمنا امسال مسعود کیمیایی هم توی جشنواره فیلم نداره و در نتیجه آمار چاقوکشی توی فیلما به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرده! حالا که کیمیایی نیست، کارگردان های دیگه هم از روش های دیگه ای برای کشتن شخصیت های فیلم ها استفاده می کنن. بهروز شعیبی «سیانور» به خورد شخصیت ها میده، پرویز شهبازی هم با پشه‌های «مالاریا» هماهنگ کرده که بیان شخصیت‌های فیلمش رو نیش بزنن تا زجرکش بشن! ولی این وسط مانی حقیقی از یه روش غیرمعمول استفاده کرده و اعلام کرده که «اژدها وارد می شود»! یعنی بروس لی تو فیلمش هست و یه تنه 7-8 نفرو می‌کشه! حاتمی‌کیا هم برای این‌که این بکش‌بکش‌ها تأثیری روی فیلمش نداشته باشه، «بادیگارد» استخدام کرده! اما همه اینا یه طرف، شانس آوردیم «دراکولا»ی رضا عطاران توی جشنواره نیست وگرنه هرچی از خون‌ریزی‌های کیمیایی جلوگیری شد، دراکولائه می‌خورد!

۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

تلاش کله سحری برای تموم کردن فروت نینجا!

این اولین طنزی است که به صورت محاوره‌ای نوشتم. هیچ‌وقت زبان محاوره را برای چاپ، دوست نداشتم. اما بالأخره معاون سردبیر تأثیرش را گذاشت و این‌جوری شد. البته، این مطلب، به گواه یکی از دوستانم که راهنمای من در طنزنویسی بوده، مطلب خوبی شده. و هم‌چنین معاون سردبیر، کمترین دست‌کاری را در آن داشت.

سلام. ما فکر می کردیم فقط مشکل خودمونه که صبح ها ساعت موبایلمون زنگ می زنه، بیدار می شیم، خاموشش می کنیم و دوباره می خوابیم. اما معلوم شده این مشکل همه مردم دنیاست. حتی من شنیدم جغدها که همیشه بیدارن، هم یه مشکلی دارن که ساعتشون زنگ میزنه، می خوابن، ساعت رو خاموش می کنن بعد دوباره بیدار میشن! حالا برگردیم به آدما. گوگل یه ساعت ساخته که یه بازی رو بهمون نشون میده و اگه نتونیم تمومش کنیم، می فهمه خوابیدیم و دوباره زنگ می زنه! حالا باز خوبه بازی Fruit Ninja رو باز نمی کنه. اون طوری دیگه اون قدر بازی می کردیم تا حتماً از کلاس ساعت 8 صبح جا بمونیم! ولی کلا اگه با این وضعیت پیش بره، می ترسیم از فردا شرکتای مختلف ساعتای بدتری بسازن. مثلاً فرض کنین یه ساعت درست کنن که رأس ساعت 6 صبح یه چک بخوابونه تو گوشمون! بعد من که به شخصه بلند میشم می زنمش. باز باید بقیه اعضای خونواده بیدار شن تا ما رو از هم جدا کنن! یا یه ساعت دیگه بسازن که با صدای بلند اعلام کنه: پاشو لنگ ظهره، ناهار هم خورش کرفس دارین! اصلاً وقتی بهش فکر می کنم، استرس اش نمی ذاره، شب بخوابم که نکنه فردا پا شم ببینم، ناهار خورش کرفس داریم! البته به نظر ما بهترین ساعت، اونیه که خودش تلویزیون رو روشن کنه و بزنه شبکه استانی، صدا رو هم تا ته زیاد کنه!

مصطفی قاسمیان

۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۶:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

کار جدید

همین الان به طور جدی به فکر یک کار جدید افتادم. اتفاقات اخیر محل کارم، غیرقابل تحمل است.

۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۰۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

انتقام کوچولو به خاطر کار کوچولو

امروز معاون سردبیر مطلبی را توی صفحه‌ی من گذاشت که راضی به چاپش نبودم. و به خاطر چاپش، یکی از ستون‌های محبوب صفحه را هم حذف کرد. حالا یکی دیگر از همکاران، پایش را کرده توی کفش معاون سردبیر! این همکار به دلیلی که دوست ندارم بنویسم، مورد غضب معاون سردبیر قرار نمی‌گیرد. من هم هیچی نمی‌گویم که برود پیش معاون سردبیر، او هم نتواند بگوید مطلبت خوب نیست، یا این ستون که من ابداع کرده‌ام، نباید بنویسی! واقعا این‌جا یک «یوهاهاهاها» لازم دارم! البته همه‌ی این کارها به این خاطر است که معاون سردبیر امروز کاری کرد که ناراحت شدم. و این هم انتقامی کوچولو بود که از او گرفتم!

۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

اونا چطوری جواب پس میدن؟

امشب باز توی مهمونی٬ خونواده‌ای رو دیدم که یکی از بچه‌هاشون داشت از خانمش جدا می‌شد. باز هم دختر خانم بعد از ۳-۴ سال می‌گفت من نمی‌خوام. این‌جور موردا اخیراً خیلی نزدیکم زیاد شدن. دلم گرفت. داشتم فک می‌کردم اونایی که اون سر دنیا توی شبکه‌های ماهواره‌ای نشستن و دارن حقوق می‌گیرن که زندگی جوون‌های ایرانی رو خراب کنن اون دنیا چطوری جواب پس میدن؟!

۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

مرور مهم‌ترین تجربیات، قبل از یک تغییر بزرگ

این یادداشت، برای کسی که می‌خواهد رسانه‌چی (از هر نوعش) بشود، خیلی مهم است، اما صراحتاً بگویم برای بقیه هیچ فایده‌ای ندارد!

امروز احتمالاً آخرین روزی‌ست که نزدیک صابری می‌نشینم. قرار است جایم عوض شود. می‌خواستم درباره‌ی دو تا از مهم‌ترین نعمت‌هایی که به واسطه‌ی نشستن نزدیک به یک معاون سردبیر روزنامه داشتم، بنویسم، اما بعد از نوشتن، تصمیم گرفتم اولی را قلم بگیرم و به دفترچه‌ی یادداشت‌ام منتقل کنم. هرچند آن را تنها برای یک نفر خواهم فرستاد.

اولی که حذف شد، اما دومین نعمت، یاد گرفتن سیاست‌های روزنامه است. با تجربه‌ای که در این مدت در روزنامه‌مان به دست آوردم، با اطمینان می‌گویم مهم‌ترین تفاوت مدیران یک رسانه با خبرنگارانش، فهم آن‌ها از خط مشی و سیاست‌های سانسور (همان خط قرمزها) آن رسانه است. آن‌ها نه خلاق‌ترند، نه باهوش‌تر، نه پرتلاش‌تر، نه مطلع‌تر، نه دانشمندتر و نه احتمالاً هیچ چیز دیگر! جز فهمی که درباره‌ی سیاست‌های سانسور و خط مشی رسانه دارند. در این یک سال و دو ماه و ۲۴ روز، یکی از مهم‌ترین چیزهایی که یاد گرفتم، همین سیاست‌های سانسور روزنامه بوده. هرچند متأسفانه، هیچ‌کس (با تأکید می‌گویم هیچ‌کس) جز صابری از این مهارت من خبر ندارد. این مهارت (یا شاید تجربه) به اندازه‌ای گران‌بهاست که فکر می‌کنم اگر آن را ننویسم، خیانت به آینده‌ی خودم و تمام دوستانی کرده‌ام که ممکن است روزی رسانه‌چی (از هر نوع آن) بشوند. همین الان که دارم این متن را می‌نویسم (دقیقاً ۲۳:۵۸ روز ۲۹ دی) تصمیم گرفتم این تجربیات را به تفصیل بنویسم.

۳۰ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

یک تنبیه مردمی برای دولت‌های جنگ‌طلب منطقه‌ای

روتیتر این مطلب، (که مینی‌پرونده‌ی امروز بود) «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهایی که دولت‌شان حامی داعش است» است. معمولاً وقتی می‌خواهم مطالب روزنامه را این‌جا بگذارم، روتیتر را قبل از «؛» (نقطه‌ویرگول) می‌گذارم. اما این بار اگه می‌خواستم این کار را بکنم، «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهایی که دولت‌شان حامی داعش است؛ یک تنبیه مردمی برای دولت‌های جنگ‌طلب منطقه‌ای» می‌شد! البته راستش روتیتر اولیه این‌قدر هم طولانی نبود: «درباره‌‌ی کمپین تحریم سفر به کشورهای حامی داعش» اما سردبیر اشاره‌ی جالب و البته صحیحی کرد. او گفت در تمام این مطلب، تفاوت «دولت» و «کشور» را رعایت کنیم. که البته نتیجه‌اش این‌جوری شد! حالا از همه‌ی این‌ها بگذریم، خودم قبول ندارم مطلب، مطلبِ خوبی شده. اما سوژه، سوژه‌ی خوبی بود!

حدود 5 سال است که گروه تروریستی داعش با بی‌رحمی، چند ملت مسلمان را تحت فشار قرار داده و نیروی مبارزه‌ی مردم منطقه را که می‌توانسته صرف مقابله با اسراییل شود، به یک مبارزه بیهوده بین مسلمانان تقلیل داده است. در این میان چیزی که واضح است، حمایت‌های مالی و تسلیحاتی بعضی از دولت‌های منطقه از این گروه تروریستی است که باعث شده این گروه به یک غده‌ی سرطانی در میان کشورهای مسلمان تبدیل شود. حالا در آستانه‌ی نوروز و احتمالاً سفرهایی که ممکن است به مقصد کشورهای منطقه‌ای انجام شود، تعدادی از فعالان فضای مجازی برای نشان دادن اعتراض خود، کمپین «تحریم سفر به کشورهای حامی داعش» را راه‌اندازی کرده‌اند.

ادامه مطلب...
۲۲ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان

مجوزدارندگی و برازندگی

شنیدیم هفته‌نامه‌ی «یالثارات» بعد از لغو مجوز باز هم منتشر شده! یعنی دوستان عملاً گفته‌اند نه تنها می‌توانند فیلم‌های مجوزدار را از پرده پایین بکشند، بلکه می‌توانند به خودشان مجوز نشریه هم بدهند! یعنی کلاً «مجوز سرخود» هستند. شاید هم از چین مجوز وارد می‌کنند که همیشه دارند! اما به نظر من جنس‌های چینی خوب نیستند و احتمالاً مجوز این دوستان خیلی مرغوب است که با این‌که وزارت ارشاد مجوزشان را لغو کرده، ولی هنوز مجوز دارند! اصلاً بگذارید از خودشان بپرسیم. «سلام دوست عزیز! شما می‌توانید خطاب به خوانندگان عزیز ما بگویید که این همه مجوز را از کجا می‌آورید؟» «بنده اولاً باید بگویم من با مطرب‌جماعت هیچ کاری ندارم. یعنی چه که خطاب به خوانندگان عزیز؟! من فقط با مردم حرف می‌زنم نه با مطرب‌ها! این‌جا هم جا دارد ضمن اعلام برائت از فتنه‌ی 88، اعلام کنم بنابر اعلام دوستان معلوم ما، در این ساختمان که پشت سر من معلوم است، مجوز می‌دهند. البته ما که از دیوار رفتیم بالا، چیزی ندیدیم ولی وقتی آمدیم بیرون یکهو دیدیم مجوز داریم! این بود که تصمیم گرفتیم یالثارات را دوباره... چی؟! الان میام. دوستانم الان گفتند که آن سرِ شهر، یک سفارت‌خانه‌ی دیگر پیدا کرده‌اند که تازه باز شده و مثل این‌که مجوزهای خوبی دارد! خداحافظ.» ما یک سؤال دیگر هم داشتیم که نتوانستیم بپرسیم. حالا به نظر شما، مرتضی پاشایی در آن دنیا، از کجا مجوز می‌گیرد؟!

۱۹ دی ۹۴ ، ۰۱:۱۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مصطفی قاسمیان