پیش‌تر گفته‌ام که نثر امیرخانی را دوست ندارم. اصولاً کتاب‌هایش را به سختی می‌خوانم. یعنی هر بار شروع می‌کنم، خیلی زود پشیمان می‌شوم اما به دلیل این‌که کتاب‌هایش پرفروش‌اند و روی ادبیات معاصر ما، مؤثر، باید حتماً بخوانم. به همین دلیل، هیچ‌گاه دوستش نداشته‌ام. بهترین خاطره‌ای هم که از او دارم، قاعدتاً با توجه به نظری که درباره‌ی نثرش دارم، به کتاب‌هایش مربوط نیست! بهترین خاطره‌ی من از امیرخانی، از جلسه‌ای است که در یکی از کتاب‌فروشی‌های مشهد تشکیل شده بود. در آن زمان نویسنده تازه از سفر سوریه‌ای برگشته بود که با هزینه و مدیریت هوشمندانه‌ی حوزه هنری، به همراه تعدادی هنرمند دیگر رفته بود. ناصر فیض شاعر، بهروز افخمی نویسنده و کارگردان، محمدرضا زائری نویسنده و 30-40 نفر دیگر. یادم می‌آید در آن جلسه، دو نفر از دوستانم (که نام‌شان را نمی‌برم) بحث را عامدانه به سمت مسئله‌ی سوریه پیش بردند. بعداً فهمیدم که آن‌ها می‌خواستند بروند سوریه و بجنگند که ظاهراً نشد. چرا می‌گویم بهترین خاطره؟ چون اصولاً تنها خاطره‌ایست که از امیرخانی دارم و در آن، «خودش» است و ادا درنمی‌آورد. نثر آزاردهنده‌اش را همراه خودش نیاورده بود، چون اصولاً نثری در کار نبود! داشت حرف می‌زد. کتاب «نفحات نفت»ش را هم تازه تمام کردم. به نظرم این‌جا هم همان نثر آزاردهنده و طنز خوبش وجود دارد. بارها با طنز زیرپوستی و بعضاً بی‌ادبانه‌اش خندیده‌ام. چند نکته در کتابش دیدم. به نظرم کتاب به خاطر این‌که در 99 درصد موارد از شخصیت‌های حقیقی نام نیاورده، بدون مشکل به چاپ رسیده (و البته به دلیل این‌که نویسنده «خودی» است) اما آن‌جاهایی که مشخصاً درباره‌ی کسی نوشته که راحت معلوم می‌شود منظورش کیست، اتفاقاً مسئولان ارشد نظام را نشانه گرفته، کسانی که کلاً نه وقت دارند که به چنین آثاری بپردازند و جلویشان را بگیرند، و نه می‌خواهند با جلوگیری از چاپ کتاب، بیشتر معروف‌اش کنند! نویسنده هم برای خودش برد کرده، چون از قدیم گفته‌اند برای شهرت، خودت را با چیزی خیلی بزرگ‌تر از خودت دربینداز!

کل کتاب، نسبت نفت، بودجه‌ی دولتی و مسئول دولتی است. اما در باب فرهنگ، نظریاتش یکسره غلط و چرندند. فصل «نه عامه‌پسند، نه خاصه‌پسند؛ فقط داستان مسئول‌پسند» که مربوط به حمایت دولت از آثار هنری است، کاملاً غیرقابل قبول و غیرمنطقی است؛ به صد دلیل. بقیه‌ی کتاب را با تقریب خوبی می‌توان گفت محتوای خیلی خوبی دارد.

«نفحات نفت» تعبیری نو و بسیار خوب دارد که در مقدمه‌اش نوشته. امیرخانی، بهشت زمینی را در جایی می‌بیند که کار نکنی و پول مفت بگیری. بعد می‌گوید که مسئولان دولتی، درهای بهشت زمینی‌اند! حالا بعضی از این مسئولان، در کارشان خیلی خبره‌ترند، بنابراین درشان، دو «لت» ندارد، بلکه سه «لت» دارد، بنابراین به جای مسئول دولتی، می‌شوند «مسئول سه‌لتی»! با این که واژه «دولت» این‌گونه قابل تجزیه نیست، اما تعبیر جالب و بدیعی بود.

علاوه بر آن با وجود آن که حرف کتاب در تمام کتاب ثابت است، اما در هر یادداشت، از زاویه‌ای متفاوت به ماجرا نگاه می‌کند و این موضوع باعث می‌شود کتاب خسته‌کننده نباشد؛ چیزی که یک نویسنده برای بقا در اقتصاد سرمایه‌داری، به شدت به آن نیازمند است. بنابراین امیرخانی، خودش دقیقاً مناسب اقتصادی است که ترویجش می‌کند.