چند دقیقهی پیش، منشی سردبیر آمد و دربارهی یکی از پروندههایم از معاون سردبیر سؤال کرد. خواست پیدیافاش را برایش بفرستم. تازه یادم افتاد که این پرونده، یک یادداشت خوب دارد و توی وبلاگ هم نگذاشتماش. حالا میخواهم اینجا بگذارم. البته گزارش، مصاحبههای این پرونده و لیدش را هم میگذارم ولی فقط برای ثبت در وبلاگ. وگرنه تنها چیزی از این پرونده که ارزش خواندن دارد، این یادداشت است که به نظرم، حرفهای خوبی دارد. لید پرونده را توی همین پست میگذارم و بقیهاش را در پستهای بعدی:
از زمانی که در قهوهخانهها، پردهای کرباسی آویزان میکردند و یک مرد با صدای بلند، داستانهایی از عکسهای روی پرده میگفت، سالها گذشته است. پس شاید پربیراه نباشد اگر «پردهخوانی» را مربوط به زمانهای دیگر بدانیم؛ سنتی قدیمی که سالهاست با ظهور تلویزیون، سینما و حالا تلفن همراه فراموش شده است. با وجود این، گروهی از جوانان مشهدی، چند سالی میشود که دور هم جمع شدهاند و نوعی از پردهخوانی جدید را به راه انداختهاند؛ پردهخوانی از روی پردهای که از جنس کرباس نیست، جایی که قهوهخانه نیست و مهم تر، برای مخاطبی که اصلاً باحوصله نیست. آنها در مسجد «نقویه»ی مشهد برای کودکان، پردهخوانی آیینی میکنند. تصاویری که آنها نمایش میدهند، نقاشیهایی نیمهمتحرک است از داستانهای قرآن و زندگی ائمهی اطهار(ع) که روی پرده میاندازند و مجری که خودش یک روحانی است، قصهها را روایت میکند. پروندهی امروز «زندگی سلام» به مراسم پردهخوانی چهارشنبهشبهای مسجد نقویهی مشهد میپردازد. اگر امشب برای ساعت 5/8 تا 10 برنامهای برای خوشحال کردن کودکتان ندارید، تفریحی پرمحتوا، جذاب و رایگان را به شما پیشنهاد میکنیم: مشهد، بولوار احمدآباد، نبش عارف، مسجد نقویه.