برای این یادداشت که توی «زندگی سلام» امروز چاپ شد، خیلی زحمت کشیدم. خودم هم فکر میکنم خیلی خوب شده، حتماً بخوانید.
پرسپولیس ایران با یک تیم عربستانی در مسابقات جام باشگاههای آسیا، بازی دارد و آنها پول ندارند تا بازیکنان را با هواپیما به ریاض ببرند. یکی از مدیران این تیم به همراه علی پروین، به سراغ رییس سازمان هواپیمایی میروند و از او میخواهند تا تیمشان را مجانی به عربستان ببرد. با کمک سازمان هواپیمایی، بازیکنان پرسپولیس به طور رایگان سوار هواپیمایی میشوند که قرار بوده بدون مسافر به عربستان برود و حجاج ایرانی را برگرداند.
سالها از آن زمان گذشته و وضعیت فوتبال امروز ایران، زمین تا آسمان با آن روز متفاوت است. امروز، پارکینگ زمینهای تمرین تیمهای فوتبال ایران، پر است از خودروهایی چند صد میلیونی که چشم بازار را کور میکند. فوتبال که حرفهای شد، دنیای فوتبال و فوتبالیستهای ایرانی هم عوض شد. دیگر سفر رفتن آنقدرها هم سخت نبود. آخر پول، همهچیز را ساده کرده بود. دیگر فوتبالیها به جای پروازهای ارزان و رایگان، به دنبال پروازهای اختصاصی بودند. دیگر به جای اینکه بازیکنی که خودروی شخصی داشت، همتیمیهای پیاده را سوار کند و به سر تمرین ببرد، پارکینگهای فوتبالیستها بزرگ و بزرگتر شد. اما همین پول، آنقدر به فوتبال کمک کرد که فوتبال و فوتبالیها را به خودش وابسته کرد؛ و در نهایت هم آن را بلعید. حالا دیگر پول، روابط اهالی فوتبال را تنظیم میکند. پول، جای تعصب و علاقه را در صدر معیارهای انتخاب تیم گرفته. اما علت چیست؟
بسیاری از فوتبالیستهای ایرانی پیش از آن که مشهور و مطرح شوند، نوجوانانی معمولی و غالباً جنوبشهری بودند که در کوچه و پسکوچههای شهر، فوتبال بازی میکردند. دنیای فوتبالیشان تنها از زمین خاکی محلهشان و ورزشگاه رفتنهای آخر هفتهها تشکیل میشد. اما در عرض چند سال، به ستارههایی تبدیل شدند که عکسشان روی صفحهی اول روزنامهها میرفت و نوجوانانی شبیه به چند سال پیشِ خودشان، از آنها امضا (و اخیراً با آنها عکس سلفی) میگرفتند. آنها دیگر جز همان دقایقی که امضا و عکس میدادند، میان مردم زندگی نمیکردند. ثروت، روزبهروز فاصلهشان را از مردم و هواداران بیشتر کرد. انگار زمانی که برخلاف نسلهای سابق، از پشت شیشههای دودی خودروهای گرانقیمتشان، به مردم نگاه میکردند، زندگی مردم شهر برایشان رنگ میباخت.
اما شاید اگر کمی منصفانهتر نگاه کنیم، بسیاری از فوتبالیستها در این ماجرا، مقصر نیستند. خیلیهایشان برای آن که به سرعت به این حجم از شهرت و ثروت برسند، آماده نبودند. شاید دقیقتر باشد بگوییم بسیاری دیگر که کمتر پایشان به محاکمه در افکار عمومی باز میشود، در این ماجرا مقصر هستند؛ افرادی که متولیان ورزش بودند اما برای جوانی که در عرض چند سال، به یک الگو تبدیل شده بود، برنامهریزی نکرده بودند. اگر در طی دوران پیشرفت فنی یک فوتبالیست، او را از لحاظ روانی برای مواجهه با شهرت، ثروت، رسانهها و هزاران مسئلهی ریز و درشت دیگر، آماده میکردند و آموزشهای لازم را به او میدادند، امروز نگران نبودیم که نوجوانانی که پا در راه ورزش قهرمانی میگذارند، یا حتی خواسته یا ناخواسته از ورزشکاران الگو میگیرند، چه بر سرشان میآید.