ببه عنوان یکی از طرفداران نظام جمهوری اسلامی٬ تا حالا همیشه از اینکه مدیران کل٬ مدیران جزیی را انتخاب میکنند که به آنها اعتماد دارند٬ دفاع کردهام. اما الآن میخواهم از زاویهای دیگر ماجرا را بررسی کنم. دوستی دارم که به واسطهی دانش٬ تخصص و تجربه به اعتراف همهی آدمهای دور و نزدیک٬ برای سِمتی مناسب بوده ولی کسی دیگر را به آن سِمت گماشتهاند. آن کس دیگر (آن جوان) پدری دارد و داییای٬ که خواسته یا ناخواسته (چون بنا نیست تهمت بزنیم٬ ناخواسته) موجب پیشرفت جوانشان شدهاند. مدیری بالاتر٬ به جای آن دوستِ دانشمند٬ متخصص و باتجربهی من٬ آن جوان را منصوب کرده؛ چون به واسطهی پدر و دایی سرشناس جوان٬ به او «اعتماد» دارد و به دوست من ندارد. این درحالیست که مدیر بالاتر٬ جوان٬ پدر جوان٬ دایی جوان٬ دوست من و همهی همکاران آنها٬ همگی میدانند تنها مزیت جوان بر دوست من این است که مورد «اعتماد» مدیر بالاتر است. هیچکدامشان (حتی خود جوان) این ادعا را ندارند که از نظر دانش٬ تخصص و تجربه٬ جوان حرفی برای گفتن دارد.
اما مدیر بالاتر هم آنچنان مقصر نیست. او (البته به حق) میخواهد بیتالمال را حفظ کند و برایش مهم است به کسی که منصوب میکند اعتماد داشته باشد و سخت هم به کسی اعتماد میکند. حالا راه درست کدام است؟