می‌دانید یکی از مهم‌ترین کارهای زندگی من یعنی کتاب‌خوانی، از سوی اطرافیانم به شدت نهی می‌شود؟! در واقع 99 درصد کسانی که با من رابطه‌ای دارند، برای کتاب‌خوانی و کتابخانه‌ی اتاقم، سرزنشم می‌کنند! خانواده، دوستان، همکاران، تقریباً همه! کلاً هرکسی کتابخانه‌ی من را می‌بیند، به جای تشویق، یا به زبان یا به نگاه، «احمق» می‌خوانَدَم!

اطرافم آدم‌های کتاب‌خوان کمی هستند. یکی از همکاران که خیلی ادعایش می‌شود و 12 سال از من بزرگ‌تر است (یعنی 12 سال برای خواندن وقت بیشتر داشته)، هر کتاب مشهوری که انتظار دارم خوانده باشد و ازش می‌پرسم، یا نخوانده یا می‌گوید تورق کرده و خوشش نیامده! و تمام کتاب‌هایی که تورق کرده و خوشش نیامده را «خوانده» حساب می‌کند! البته من توی پَرش نمی‌زنم ولی خداوکیلی تورق را نمی‌شود با خواندن مساوی دانست. یکی دیگر از همکاران هم به اعتراف خودش در 7-8 سال گذشته، فقط یک کتاب 70-80 صفحه‌ای غیردرسی خوانده! بقیه هم همین‌طور.

اما امروز به خاطر مطلبی که در پرونده‌ی امروز «زندگی سلام» نوشته بودم، معاون سردبیر چیزی توی گروه تلگرامی‌مان نوشت که خستگی این همه نگاه‌های سنگین، از بین رفت: «...پرونده امروز نه تنها مثل همیشه خوبه بلکه به خاطر اطلاعات خوبه فوتبالی, اجتماعی و سیاسی اقایان قاسمیان و کاظمی نتیجه چیزی شده که خوندنی, خاص و به یادماندنی شده لذا حتی اگه اهل فوتبالم نیستین به عنوان یک ادم رسانه ای پرونده امروز رو بخونین حتما.» امروز یک بار دیگر احساس «باسوادی» و «دانشمندی» بهم دست داد و انگیزه‌ای مضاعف برای مطالعه‌ی هرچه بیشتر پیدا کردم. خدایا شکر.