این نوشته خودستایی است، ولی بگذارید این روزنامه‌نگار نوپا (و شاید نوباوه!) کمی خودستایی کند! البته اگر نمی‌توانید خودستایی را تحمل کنید، همین الان خواندن این سطور را متوقف کنید و به سراغ کارهای دیگری بروید؛ می‌خواهد چک کردن تلگرام باشد یا تماشای فیلم یا سریال. مهم این است که تا 2-3 روز دیگر، این اطراف نبینمتان!
چند روز پیش یکی از همکاران در یکی از صفحات، گافی داده بود. وقتی پیامکی به سیستم پیامکی آمد که گاف مذکور را به ما گوشزد می‌کرد، بنا به وظیفه‌ی معمولم، در لیست پیامک‌ها گذاشتم و چاپ شد. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم، این نیست که آن همکار، از دست من دلخور شد که چرا پیامک را چاپ کرده‌ام؛ این است که چند روز قبل از آن، یکی از مخاطبان در پیامکی، گافی که خودم داده بودم، گرفته بود و به رخ‌مان کشیده بود. من هم در آن لحظه، به یاد خاطره‌ای نقل‌شده از یکی از شهدای بزرگ دفاع مقدس افتادم که اصرار داشت به همراه پیروزی‌ها، شکست‌ها را هم به اطلاع مراجع تقلید و علما برساند. در یک لحظه، با تصمیمی تاریخی، پیامک گاف‌گیر را در ستون پیامک‌ها گذاشتم! با این‌که همان روز از طرف معاون سردبیر توبیخ شدم، ولی حس خوب «صداقت» با من ماند...